گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۶

 

این شیوه مصیبت که مرا اکنون است

چون شرح توان داد که حالم چونست

هر اشک که ازدیدهٔ من میریزد

گر بشکافی هزار دریا خونست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴۶

 

گرچه غمم از گریستن بیرونست

هر روز مرا گریستن افزونست

ای ساقی جان فروز! در ده جامی

تا سیر بگریم که دلم پرخونست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

یکی دیگر بداد و گفت چونست

چنین گفت او که این یک هم فزونست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۴) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

چو قدر روی می‌بینی که چونست

چرا مَنلت بپای سرنگونست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس می‬خواست

 

کسی کو در میان خاک و خونست

چرا سر می‌کشد چون سرنگونست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۱) حکایت سپهدار که قلعۀ کرد با دیوانه

 

بدو گفتا ببین کین قلعه چونست

ز رفعت جفت طاق سر نگونست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر

 

که نتوان گفت کان چندست و چونست

مرا ازعمر بیداری کنونست

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۲ - پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل

 

بگو با من ترا آرام چونست

مرا بی تو جگر یک قطره خونست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید

 

خداوندی که اوداند که چونست

که او از هرچ من دانم برونست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هشتم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

خدا داند که خود اشیا چگونست

که در چشم تو باری باشکونست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر

 

گلاب و مشک عالم اشک و خونست

خوشی جستن ز اشک و خون جنونست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

همی پرسی که این چون و آن چگونست

چرا این راست دیگر پاشکونست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

ترا مالت ز عمر و جان فزونست

ندانم کاین چه سود او جنونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۴ - آغاز داستان

 

عجب کاری که کار چرخ گردونست

که هر کس را ازو رنجی دگرگونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۴ - آغاز داستان

 

بدیشان گفت از دُرجی که گردونست

نصیب هر کسی درّی دگرگونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

لبم را خود صفت نتوان که چونست

که وصف او ازین عالم برونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

درین سودا چو دیوت رهنمونست

که این هم نیز نوعی از جنونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

خدا داند که تااین کار چونست

که این کار از حساب ما برونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

چو بر ماهی تو در تو چاه چونست

عجب تر آنکه چاهی سرنگونست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

نمیدانم که این احوال چونست

مگر در زیر این، مکر و فسونست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۵