گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۴۸

 

ای تیرگی زلف توام دین افروز

وی روشنی روی توام راه آموز

من در شبم از تو روز میخواهم، روز

و افسردهام از تو سوز میخواهم، سوز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲۹

 

امشب بر ماست آن صنمِ جان افروز

ای صبح! مشو روز و مرا جان بمسوز

گرچه همه شب به لطف زاری کردم

هم بر دم بامدادی ای صبح امروز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۳۹

 

گفتی چه کنم تا شب من گردد روز

وز نورِ سوادِ فقر گردم فیروز

یک شمع اندیش هر دو عالم وانگه

گر آتشِ عشق داری آن شمع بسوز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۵۸

 

گر هست دلت سوختهٔ جان افروز

از شمع میانِ سوختن عشق آموز

شبهای دراز ماهتابی چون روز

چون شمع نخفت میگری و میسوز

۲ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی‌فضیلة امیرالمؤمنین ابوبکر رضی الله عنه

 

سر فرو بردی همه شب تا به روز

نیم شب هویی برآوردی بسوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

نفس را همچون خرِ عیسی بسوز

پس چو عیسی جان شو و جان برفروز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

هر چه پیشت آید از گرمی بسوز

ز آفرینش چشمِ جانِ کُل بدوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه

 

پای در ره نه، مزن دم، لب بدوز

گر بسوزند این همه تو هم بسوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » جواب هدهد

 

عشق را دردی بباید پرده‌سوز

گاه جان را پرده‌در گه پرده‌دوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

یا رب امشب را نخواهد بود روز؟

شمع گردون را نخواهد بود سوز؟

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

سجده کن پیش بت و قرآن بسوز

خمر نوش و دیده از ایمان بدوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار

 

همچو شیران چشم ازین آتش بدوز

ورنه چون پروانه زین آتش بسوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت

 

مرد عاشق باد پیماید به روز

شب همه مهتاب پیماید ز سوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » گفتار مردی صوفی با کسی که او را قفا زد

 

هرچ داری، آتشی را برفروز

تا اَزارِ پای بر آتش بسوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » سی‌مرغ در پیشگاه سیمرغ » ...

 

جملهٔ شب بود تنها تا بروز

همچو شمعی در میان اشک و سوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

جوانی را دلی پر خون جگرسوز

مگر بر دار می‌کردند آن روز

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

خلاصی ده مرا یا مرگ امروز

که من طاقت ندارم اندرین سوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی

 

چنین نقلست در اخبار کان روز

که برخیزد قیامت وان همه سوز

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

دعا می‌کرد آن دلخسته هر روز

که یارب این همه ناکامی و سوز

۱ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۲