عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بدو گفتا که ای بی دست و بی پای
شنیدم من که این ساعت فلان جای
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
که باشد همچو من صد بی سر و پای
که خود را گور خواهد در چنان جای
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه
که تا چون میرود هر لحظه از جای
نه دست او شود آلوده نه پای
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
جوان گوید خدایا در چنین جای
که نه سر دارد این وادی ونه پای
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
چو اُستاد آمد و بنشست بر جای
فرو بردش درفشی سخت در پای
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
نهادند آن دو تن را بند بر پای
بهم محبوسشان کردند یک جای
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
بیک ره سوخته زارش سر و پای
نه جامه مانده و نه تخت برجای
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر
شکست آن بی سر و بن را به صد جای
چو شاخ گل هزاران خار در پای
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر
فرود آمد ز اسپ آن عالم آرای
نهادش بر کنار از مهر دل پای
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز
شهش گفتا کمند خویش بنمای
سر زلف دراز افکند در پای
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا
بحق گفتا کلیم عالم آرای
کسیم از دوستان خویش بنمای
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام
بماندند اندکی ارواح بر جای
که ایشان را نماند از هیچ سو رای
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
برش بهلول را دیدند بر پای
بخون آغشته کرده جامه و جای
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله
به یک موی مژه برگیرد از جای
که عارف آورد هم بیش ازین پای
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند
ستاده بهرِ من معشوق بر پای
چگونه من نباشم پای بر جای
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
قصَب بر سر یکی نعلین در پای
خرامان با لباسی مجلسآرای
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
سه روزم مهل ده بر من ببخشای
وزان پس پیش گیر آنچت بوَد رای
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور
که هر کو آن خورد کو را بوَد رای
نشیند بر مراد خویش هرجای
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی
بفضل خود درین کار و درین رای
اگر تقصیر کردم عفو فرمای
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۵)حکایت آن زن که طواف کعبه میکرد و مردی که نظر برو کرد
ولی آگه نهٔ تو بی سر و پای
که از که بازماندستی چنین جای