یکی عورت طواف خانه میکرد
نظر افکند بر رویش یکی مرد
زنش گفتا گر اهل رازئی تو
چنین دم کی بمن پردازئی تو
ولی آگه نهٔ تو بی سر و پای
که از که بازماندستی چنین جای
گر از مردی خود بودی نشانیت
سر زن نیستی اینجا زمانیت
تو اینجا از پی سود آمدستی
نه از بهر زیان بود آمدستی
تو خود را روزِ بازاری چنین گرم
زیان خواهی؟ نداری از خدا شرم؟
خداوند جهان پیوسته ناظر
تو از وی غایب و او بر تو حاضر
چو یک یک دم خدا از تست آگاه
چرا چون ماه میپیچی سر از راه
چو حق با تو بوَد در هر مقامی
مزن جز درحضورش هیچ گامی
اگر بی او زنی یک گام در راه
بسی تشویر باید خوردت آنگاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.