یکی زنبور میآمد ز خانه
بغایت بیقرار و شادمانه
مگر موری چنان دلشاد دیدش
ز حکم بندگی آزاد دیدش
بدو گفتا چرا شادی چنین تو
که از شادی نگنجی در زمین تو
جوابش داد آن زنبور کای مور
چرا نبوَد ز شادی در دلم شور
که هر جائی که میباید نشینم
زهر خوردی که میخواهم گزینم
بکام خویش میگردم جهانی
چرا اندوهگین باشم زمانی
بگفت این پاسخ و چون تیرِ پرتاب
روان شد تا یکی دکّان قصاب
مگر از گوشت آنجا شهلهٔ بود
در آن زنبور در زد نیش را زود
همی زد از قضا قصّاب ساطور
ز زخم او دو نیمه گشت زنبور
بخاک افتاد حالی تا خبر داشت
درآمدمور ازو یک نیمه برداشت
بزاری میکشیدش خوار در راه
زبان برداشته میگفت آنگاه
که هر کو آن خورد کو را بوَد رای
نشیند بر مراد خویش هرجای
همه آنچش نباید دید ناکام
همه همچون تو آن بیند سرانجام
کسی کو بر مراد خود کند زیست
چو تو میرد ببین تا آخرت چیست
چو گام از حدِّ خود بیرون نهادی
بنادانی قدم در خون نهادی
غرور و کبر کم باید گرفتن
ره خُلق و کرم باید گرفتن
کم از یک جَو مر او را زورِ بازوست
که وزن کوه قافش در ترازوست
کم آزاری گزین و بُردباری
کزین نزدیکتر راهی نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.