عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
که اینجا آمدم بهر دعائی
که دارم کور چشمی مبتلائی
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد
پدر را گفت تا کی زین گدائی
مرا از ننگ این زن ده رهائی
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۳) حکایت پادشاه که از سپاه بگریخت
بجای آورد او را آشنائی
بدو گفتا چرائی چون گدائی
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
زیادة کن که تا نبوَد جُدائی
وزین زندان مده ما را رهائی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا
مگر بودهست جایی نانوایی
که بشنید او ز شبلی ماجرایی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ
بسی سگ بهتر از تو ای مرائی
ببین تا سگ کجا و تو کجائی
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۸) سؤال مرد درویش از جعفر صادق
چو کعبه یک جهت شو گر ز مائی
به سان کعبتین آخر چرائی
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۲) حکایت آن جوان که از زخم سنگ منجیق بیفتاد
اگر درد مرا دانی دوائی
بکن ور نه برو بنشین بجائی
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۳) حکایت دیوانه به شهر مصر
نگیرد کار عاشق روشنائی
مگر چون شمع سوزد در جدائی
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست
مسیحش گفت تو این را نشائی
چه خواهی آنچه با آن برنیائی
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود
که ما را نیست ایمان بهایی
که هست این گوهرِ ایمان عطایی
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۰) حکایت سلطان محمود با دیوانه
ولیکن در میان پادشایی
چه دانی سختی و درد جدایی؟
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۲) حکایت شبلی رحمة الله علیه
قوی شایسته باشی در خدایی
اگر گویند تو ما را نشایی
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۳) حکایت موسی علیه السلام در کوه طور با ابلیس
چو چندان سِخر گم شد در عصائی
نگردد گم درو جز ناسزائی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » المقالة التاسعة
که یک جامست در گیتی نمائی
من آن خواهم نخواهم پادشائی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن
بره در بیوهٔ را دید جائی
ببسته رقعهٔ را بر عصائی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست
شود بیچاره در دست بلائی
بکرد القصّه او از سنگ جائی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۹) حکایت پیر زال سوخته دل
بره در پیر زالی مبتلائی
عصا در درست میآمد ز جائی
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۴) حکایت زنان پیغامبر
که تا تو خون ننوشی در جدائی
نیابی ره بسر آشنائی
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
بدو گفتند ای سگ از کجائی
که در تو می نه بینیم آشنائی