در افتادند در شهری سپاهی
گریزان شد نهان زان شهر شاهی
بشهری شد بگردانید جامه
نه خاصه باز دانستش نه عامه
بجای آورد او را آشنائی
بدو گفتا چرائی چون گدائی
بگو آخر که من شاهم بایشان
چرا بنشستهٔ خوار و پریشان
شهش گفتا مگو آی در نظاره
که گر گویم کنندم پاره پاره
کسی کو دیدهٔ سلطان ندارد
به سلطان رفتنش امکان ندارد
اگر بیدیده جوئی قربت شاه
شوی درخون جان خویش آنگاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، یک سپاهی به شهری میرود و شاه آن شهر از ترس پنهان میشود. در این بین، فردی ناشناس با او برخورد میکند و از او میپرسد که چرا به شکل گدایان درآمده است. شخص در پاسخ میگوید که او شاه است، اما در وضعیت خوار و بیپناه قرار دارد. فرد ناشناس هشدار میدهد که خطرناک است که کسی بدون شناخت از شاه به او نزدیک شود، زیرا اگر کسی شاه را نبیند، فرصت نزدیک شدن به او را نخواهد داشت و ممکن است جانش در خطر بیفتد.
هوش مصنوعی: در یک شهر، سپاهی به نبرد مشغول شدند، و مردم از ترس، در آن شهر پنهان شدند.
هوش مصنوعی: در یک شهر، کسی به دور خودش گردش کرد و لباسش را تغییر داد، اما نه مردم معمولی او را شناختند و نه افراد خاص.
هوش مصنوعی: او را دوست و آشنا حساب کن؛ اما او به او گفت: چرا اینگونه میکنی همچون گدا؟
هوش مصنوعی: بگو که من پادشاه هستم، پس چرا باید در کنار آنها که خوار و پریشان حالند، بنشینم؟
هوش مصنوعی: او میگوید: بهتر است هرگز از او سخن نگوئی، زیرا اگر چیزی بگویم، ممکن است به شدت آسیب ببینم و پارهپاره شوم.
هوش مصنوعی: کسی که چشمداشت و ارتباطی با پادشاه ندارد، نمیتواند به او نزدیک شود یا به حاکمیت او دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر بدون اینکه با چشمانت ببینی، به دنبال نزدیکی به پادشاه باشی، در نهایت به قیمت جان خودت تمام میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.