عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » ابیات برگزیدهٔ از روایت دوم دیباچۀ الهی نامه از روی نسخههای دیگر
چو نابینا شود چشم هوایت
بحق بینا شود چشم هُدایت
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
بآغازش تو دادستی نهایت
بانجامش تو کن این را کفایت
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۶ - حکایت هاروت و ماروت
از اول کرده بودند این حکایت
که بر ما هست اولیتر ولایت
عطار » بلبل نامه » بخش ۳۵ - آمدن هدهد در نصیحت بلبل باو که راه بسی باریکست
بیا ای هدهد صاحب هدایت
چه داری تا خبر از هر ولایت
عطار » بلبل نامه » بخش ۳۶ - جواب دادن هدهد بلبل را و اجازت دادن بلبل را
بسی گفتم به شرح ازجان حکایت
حکایت را رسانیدم به غایت
عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
نه هرگز کبریایش را بدایت
نه ملکش را سرانجام و نهایت
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل
برون نامد درین دوران بهغایت
کسی در پختگی این ولایت
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
سخن تا چند رانی در نهایت؟
که ماندی بر سر راه بدایت
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
شگرفی کهآفتاب این ولایت
درو میتابد از برج هدایت
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
بدریا گفت ای بس بی نهایت
ز آرام تو میترسم بغایت
عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
الهی سخت میترسم بغایت
که در پیشست راهی بینهایت
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
زهی برقبّه افلاک جایت
زهی بر فرق ساق عرش پایت
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
ز من بپذیر زیرا کاین حکایت
ز تو کردند ره بینان روایت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
چو گردون را معلّق گشت رایت
ز انجم نه ورق شد پر روایت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو شد اندیشهٔ گل بینهایت
ز بی صبری بهجوش آمد بهغایت
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
نکوتر مینیاید هیچ جایت
که نیکوییست از سر تا بپایت
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
نکویی هم ندارد بی نهایت
ولی شیرینیی دارد بغایت
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
زهی عطار در بحر حکایت
توداری درّ معنی بی نهایت