گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

خوشا روزی که صحرای جدایی طی شود ما را

غزال وحشی دل، خضر فرخ پی شود ما را

دروغی بسته زاهد از زبان یار اوا می خواهد

که تسکین دل پراضطراب از وی شود ما را

شعار عشق اگر این است کز خون می دهد ساغر

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

تا فکند از نظرآن سروسرافراز مرا

شده هر شاخ گلی، چنگل شهباز مرا

نه سپند است، ندانم دل بی طاقت کیست؟

سوخت در بزم تو، از شعلهٔ آواز مرا

من که از دل شده ام در غم صیاد اسیر

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

از چاره عاجزم مژه اشکبار را

ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را

نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق

ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را

دایم شمرده از دل روشن ضمیر خویش

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

ای سلسلهٔ زلف تو بر پای دل ما

سودایی خال تو، سویدای دل ما

دارد به گریبان تمنا، گل امّید

از خار رهت، آبلهٔ پای دل ما

چون برگ خزان دیده به هم ربط نگیرد

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

چون گرد باد حیرت، از خود رهاند ما را

سرگشتگی به جایی، آخر رساند ما را

خار ترم که بارم، بر دوش باغ و گلبن

دهقان بی مروت، بیجا دماند ما را

آسایشی که دیدم، از چشم خون فشان بود

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

شوری به سر افتاده، رسوای محبت را

ساکن نتوان کردن، غوغای محبت را

هنگامهٔ محشر را، برهم زند از مستی

آن دم که به حشر آرند، شیدای محبّت را

درد دل عاشق را عیسی نکند چاره

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

نمی‌گوید کسی امروز چرخ بی‌مروت را

که تا کی می‌خوری چون آب، خون اهل غیرت را

صف برگشته مژگانی که من سرگشتهٔ اویم

چو مجنون برده از چشم غزالان خواب راحت را

بود هرگوشه برپا محشر داغ نمک سودی

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست

با قیامت قد او دست و گریبان برخاست

چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟

صبح از بزم تو، با زخم نمایان برخاست

چقدر حوصله ساز است دل آب شده

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

به باغ راه خزان و بهار نتوان بست

به روی بخت، در روزگار نتوان بست

کنار کشت چه خوش می سرود دهقانی

که سیل حادثه را، رهگذار نتوان بست

مگر کسی دهن شیشه وا کند ور نه

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

چه دولتی است که دردت نصیب جان من است!

همای تیر تو را، طعمه استخوان من است

تو خود به پرسش من لعل جانفزا بگشا

که قفل خامشی عشق، بر زبان من است

چه شدکه دسترس سیرگلبشانم نیست؟

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

به گرد عارض او خط عنبرین پیداست

چو سبزه ای که بر اطراف یاسمین پیداست

ز نام تقوی من، بلکه سرگران شده ای؟

که از جبین تو چون موج باده، چین پیداست

محبتم به دلت کرده گوییا اثری

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

تلقین حجت از لب جانانم آرزوست

من کافر محبتم، ایمانم آرزوست

کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن

یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست

چون بهله خاطر از کف بی حاصلم گرفت

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

دیده تا بر هم زدم سامان باغ از دست رفت

ذوق مستی داشتم چون گل، ایاغ از دست رفت

پای در دامان کشیدم شد گریبانگیر، عشق

رفتم از دنبال دل، کنج فراغ از دست رفت

رنگ مطلب ریختن خاکسترم بر باد داد

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

در دل چو به یاد رخ او نور فرو ریخت

چون طور، بنای دل مهجور فروریخت

دردی رگ جان داشت، چنان مجلسیان را

کاغشته به خون، نغمه ز طنبور فرو ریخت

از یاد لب او نمک آرید، که مرهم

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

هر زهر که چشمت به ایاغ دل ما ریخت

الماس شد، از دیدهٔ داغ دل ما ریخت

زلفت به مددکاری آن لب، نمکی چند

با مشک به هم کرد و به داغ دل ما ریخت

دم سردی ایّام چها کرد به حالم

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

دور از در تو روضه ی رضوان به ما نساخت

بوی گل و نسیم گلستان به ما نساخت

پروانه را در آتش سوزان چه زندگی ست؟

وصل تو چون مصیبت هجران به ما نساخت

در هیچ شهر و هیچ دیارم قرار نیست

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

از آن، سرم به هوای تو مایل افتاده ست

که آرزوی تو چون شعله در دل افتاده ست

چو نور در بصر و روح در دلی و هنوز

میان ما و تو صد پرده حایل افتاده ست

شهید کوی محبت شوم که هر گامی

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

کون و مکان به زیر نگین قناعت است

مور مرا به ملک سلیمان چه حاجت است

جوش گل است و شارع میخانه بسته نیست

صوفی، به خانقاه نشستن حماقت است

در پای خم سجود سحرگاهم آرزوست

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

گنجی ست راز عشق، که دل ها خراب اوست

پیمانه لفظ و معنی رنگین، شراب اوست

دنبال شوخ چشم غزالی فتاده ام

چون آهوی رمیده، دلم در شتاب اوست

دستم اگر به طرف عنانش نمی رسد

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

دل در هوس نرگس مستانه اسیر است

مرغ حرم امروز به بتخانه اسیر است

چون آبله ام بود دلی در کف و اکنون

در دست تو بد مست چو پیمانه اسیر است

مرغی نفتد بی طمع دانه به دامی

[...]

۶ بیت
حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۲