گنجی ست راز عشق، که دل ها خراب اوست
پیمانه لفظ و معنی رنگین، شراب اوست
دنبال شوخ چشم غزالی فتاده ام
چون آهوی رمیده، دلم در شتاب اوست
دستم اگر به طرف عنانش نمی رسد
خوناب اشک حسرت من، تا رکاب اوست
نوش از حدیث تلخ لبش جوش می زند
خون در دلم ز غنچهٔ رنگین عتاب اوست
آتش طبیعتی رگ جانم گرفته است
چون شمع، سوزم، از نگه شعله تاب اوست
کام حزین خسته به یک نوشخند داد
جان مست بادهٔ لب حاضر جواب اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به راز عشق و تاثیر عمیق آن بر دلها اشاره میکند. او به دنبال محبوبی زیبا و سرزنده است و در این راه احساسات شدیدی مانند حسرت و شوریدگی را تجربه میکند. شاعر از اشک و درد ناشی از دوری صحبت میکند و بین عشق و ناراحتی پیوند میزند. همچنین او آتش عشق را در وجودش حس میکند و در نهایت، لبخند محبوبش به او آرامش و شادابی میبخشد. در کل، این شعر حس عمیق و پیچیده عاشقانه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: راز عشق همچون گنجی باارزش است که دلها به خاطر آن دچار آشفتگی و خرابی میشوند. در این میان، واژهها و مفاهیم، همچون جامی پر از رنگ و طراوت، ناب و شیرین میباشد.
هوش مصنوعی: من به دنبال چشمان زیبا و شیطنتآمیز یک غزال هستم، مانند آهویی که از ترس فرار کرده است. دلم همواره در حرکت و شتاب اوست.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دستم را به افسار او برسانم، اشکهای حسرت من تا پای او ادامه دارد.
هوش مصنوعی: از گفتار تلخ او شیرینی میجوشد و در دل من، به خاطر این تذکر رنگین او، خون میجوشد.
هوش مصنوعی: آتش وجودم را فرا گرفته و در حال سوختن هستم. مانند شمعی هستم که از نگاهی که به من میشود، شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: دل غمگین و خستهام با یک لبخند آرام شد. جان من به شادابی و نشاط ناشی از نوشیدن شراب، به هوی و هوس صحبتهای تند و شوخ او وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو فتنه ای است که عالم خراب اوست
مستی دیر و باده ز جام شراب اوست
رویت که صبح صادق شهر وجود ماست
از هر طرف که می نگرم فتح باب اوست
معنی اوست هرچه دل اندیشه می کند
[...]
گنجی ست عشق یار که عالم خراب اوست
بحری ست لطف دوست که گردون حباب اوست
گر صادقی چو صبح مزن جز به مهر دم
چون صدق عالمی ست که مهر آفتاب اوست
راه ادب گزین که سزاوار افسر است
[...]
آن روی آتشین که جگرها کباب اوست
نور و صفای شمع و گل از آب و تاب اوست
در چهره گشاده صبح بهار نیست
فیضی که در گشودن بند نقاب اوست
در هیچ دیده آب نخواهد گذاشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.