گنجور

 
حزین لاهیجی

خوشا روزی که صحرای جدایی طی شود ما را

غزال وحشی دل، خضر فرخ پی شود ما را

دروغی بسته زاهد از زبان یار اوا می خواهد

که تسکین دل پراضطراب از وی شود ما را

شعار عشق اگر این است کز خون می دهد ساغر

مکن باور که دیگر آرزوی می شود ما را

لب جانبخش اوا گلزار جمالی در نظر دارم

تمنای بهشت و آب کوثر کی شود ما را؟

سر کافر شدن داریم، کو بتخانهٔ عشقی

که ناقوسش به جای نغمهٔ یا حی شود ما را؟

حزین از آه بی تأثیر دلتنگم، خوشا بزمی

که ساز بی نواییها، سرود نی شود ما را