گنجور

 
۱
۲
۳
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ما به دست یار دادیم اختیار خویش را

حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را

بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار

سال‌ها کردیم ضایع روزگار خویش را

ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما

شرح لب او می‌دهد شیرینی گفتار ما

دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای او

افتاده بر خاک درش دراعه و دستار ما

با سرو گوید قامتش هستی همین بالا و بس

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

بدیدم چشم مستت رفتم از دست

کوام آذر دلی بو کو نبی مست

دلم خود رفت و می‌دانم که روزی

به مهرت هم بشی خوش‌یانم اژ دست

به آب زندگی ای خوش عبارت

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

سری دارم ز سودای تو سرمست

که با چشم تو آن را نسبتی هست

به گوشم می‌رسد از هر زبانی

که دیدم چشم مستش رفتم از دست

ز دل بویی ندارد هر که جانش

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

نه باغ بود و نه انگور و می، نه باده‌پرست

که دوست داد شرابی به عاشقان الست

هنوز در سر ما هست ذوق آن مستی

حریف مجلس او تا ابد بود سرمست

ز دست و پا و سر ما اثر نبود هنوز

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بوی خوشت همره باد صباست

آنچه صباراست میسر که راست

دوش چو بوی تو به گلزار برد

نالۀ مرغان سحرخوان بخاست

گل چو نسیم تو شنید از صبا

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

حسنی که هست روی تو را بی‌نهایت است

خوب است گل ولی نمک اینجا به غایت است

افسانه‌های خسرو و شیرین ز حد گذشت

ما و حدیث روی تو کانها حکایت است

من فارغم ز مصر که در دولت لبت

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

رویت به هر انجمن دریغ است

سرو تو به هر چمن دریغ است

جایی که سخن رود ز رویت

وصف گل و نسترن دریغ است

در دست نسیم صبحگاهی

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

دوستی دامنت آسان نتوان داد ز دست

جان شیرین منی جان نتوان داد ز دست

نفسی گر نشکیبم ز لبت معذورم

تشنه‌ام چشمهٔ حیوان نتوان داد ز دست

کردم اندیشه سر خویش توان داد به تو

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست

حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست

میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست

ندید خوشتر از آن دام آشیان ای دوست

چه جای جان و دل ما که دلبران جهان

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ز جانان مهر و از ما جان‌فشانی‌ست

جواب مهربانان مهربانی‌ست

همی گوید لبش کاینک من و تو

گرت سودای آب زندگانی‌ست

تو آن شمعی که جان پروانه توست

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

از سوز دل مات همانا خبری نیست

کاین ناله شب‌های مرا خود سحری نیست

هستند تو را عاشق بسیار ولیکن

دل‌سوخته در عشق تو چون من دگری نیست

از بهر دوای دل پر درد ضعیفم

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

یاد باد آن راحت جان یاد باد

عاشقان را عهد جانان یاد باد

چون تماشا را به سروستان رویم

قد آن سرو خرامان یاد باد

غنچه‌های گل چو آید در نظر

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

رندی و برناپیشه‌ای میر مغان را می‌رسد

از تن نیاید ھیچ کار این شیوه جان را می رسد

در بی‌نوایی عاشقی رندان خوشدل را رسد

با فقر دایم تازگی سرو جوان را می‌رسد

در عشق جانان یافت جان از گوهر معنی نشان

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

نیِ بی‌نوا ز شکّر به نوا شکرفشان شد

چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد

منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت

بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد

تن پر ز نیش دارد چو درون ریش دارد

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

زاهدان با شاهدان همخانه‌اند

گرد هر شمعی دو صد پروانه‌اند

اهل دل در بت پرستی آمدند

شاهدان بت، دیده‌ها بتخانه‌اند

با پری‌رویان نماند عقل و هوش

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

این مقبلان که باخبر از روز محشرند

جان را به دین و دانش و طاعت بپرورند

از حسن خلق همچو بهشتی مزینند

یا بند روح روح چو در خویش بنگرند

در بحر فکر غوطه زنانند روز و شب

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

زلف ترک من صبا هردم مشوش می‌کند

تا دماغ عاشقان از بوی آن خوش می‌کند

با زمین مرده ابر نوبهاری کی کند

آنچه با من بوی زلف یار سرکش می‌کند

از لطافت ترک من گویی که هست آب حیات

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

چشم بد دور که زیباتر از این نتوان بود

بنده روی تو خواهم ز میان جان بود

دل من در هوس آن لب چون آب حیات

بس که در تیرگی زلف تو سرگردان بود

گفته بودند که روی تو به از خورشید است

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

زینهار ای دل گرت با عشق پیوندی بود

غیرتت باید که بر پای هوا بندی بود

حسن روزافزون طلب، جاوید با وی عشق باز

حسن خوبان مجازی تازه یک چندی بود

اهل دل را گر بود میلی به صورت‌های خوب

[...]

۷ بیت
همام تبریزی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۷