گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳

 

ای اصل ملک و دولت ای تاج دین و دنیا

ای عابده چون مریم ای زاهده چو زهرا

ای قبلهٔ دو دولت هر دو پناه عالم

ای مادر دو خسرو هر دو جمال دنیا

شاه جهان محمد شاه زمانه سنجر

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

تا رای بود نصرت دین ناصر دین را

در نصرت او رای بود روح امین را

تا پادشه روی زمین باشد سنجر

بر هفت فلک فخر بود روی زمین را

شاهی که به ماهی به سپاهی بگشاید

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

اگر نشاط ‌کند دهر واجب‌ است و صواب

که کرد خسرو روی زمین نشاط شراب

رخ نشاط برون آمد از نقاب امروز

جو آتشی‌که مر او را زآب هست نقاب

اگر کسی صفت باده و پیاله کند

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷

 

آسمان است آن یا عالم پر تصویرست

نوبهارست آن یا جنت پر نخجیرست

قطب مُلک است آن یا دایرهٔ گردون است

رکن دین است آن یا معجزهٔ تقدیرست

نقطهٔ قطب زمین را صفتش پرگارست

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۲

 

سنگین‌دلی که بر دل احرار قادرست

در حسن و در جمال بدیع است و نادرست

در موکب نبرد سواری دلاورست

در مجلس شراب نگاری معاشرست

حلقه شدست بر دو بناگوش او دو زلف

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

سدید ملک ملک عارض خراسان است

صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است

پناه دین خدای و معین شرع رسول

عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است

لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷

 

بهاری ‌کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد

نگاری‌کز دو یاقوتش همی شهد و شکر خیزد

خروش از شهر بنشاند هر آنگاهی که بنشیند

هزار آتش برانگیزد هرآنگاهی که برخیزد

رخش ‌سیمین‌سپر بینم‌ خطش چون چنبر مشکین

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲

 

شاه سنجر چون ز میدان جانب ایوان رسید

از زمین بانگ بشارت تا بر کیوان رسید

تا به ‌کیوان گر بشارتها رسد نبود عجب

زانکه منصور و مظفر شاه از میدان رسید

موسم جنگ و غُو شیپور و رنج تن گذشت

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳

 

تا که جز یزدان به عالم در نباشد کردگار

جزملک سلطان به‌ گیتی در نباشد شهریار

از جلال او همی دولت بماند جاودان

وز جمال او همی ملت بماند پایدار

همچنان چون خاتم پیغمبران پیغمبرست

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۴

 

از رایت منصور تو ای خسرو منصور

بر چرخ همی فخر کند شهر نشابور

شاپور بنا کرد نشابور و تو را هست

صد میر جهانگیر بهر شهر چو شاپور

در دهر ز آثار تو فخرست علی‌الْفخر

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۳

 

ای برشکسته سنبل مشکین به نسترن

ماه غزل سرای من ای سروِ سیم‌ُتن

در پیچ زلف توست هزاران هزا‌ر تاب

در سحر چشم توست هزاران هزار فن

کژی شدست با خم زلف تو مُتَّفق

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۰

 

طبع‌ گیتی سرد گشت از باد فصل مهرگان

چون دم دلدادگان از هجر یار مهربان

هجر یار مهربان‌ گر چهر را زردی دهد

بوستان را داد زردی وصل باد مهرگان

در هوا و در چمن پوشید سنجأب و نسیج

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۴۲

 

هر آن عاقل‌که او بندد دل اندر طاعت یزدان

نشایدکاو نپیوندد دل اندر خدمت سلطان

سلامت باد آنکس ‌کاو بهم پیوندد و بندد

تن اندر خدمت سلطان دل اندر طاعت یزدان

همه شاهان همی نیک‌اختری جویند از این خدمت

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۶۶

 

باد نوروزی همه کلّه زند در بوستان

ابر نیسانی همی بر گل شود لؤلؤفشان

از جواهر گنج یاقوت است گویی میوه‌دار

وز طرایف کَرْخِ بغدادست گویی بوستان

راغ شد چون ششتری و باغ شد چون مشتری

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۸

 

چون‌ کرد پیش‌آهنگ را در زیر محمل ساربان

بر پشت پیش‌آهنگ شد از خیمه شمع کاروان

آن چون مه ناکاسته چون ‌گلبن پیراسته

همچون بهشت آراسته روشن چو خرم بوستان

صافی تن او نسترن بویا بر او یاسمن

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۹

 

بوستان شد زرد روی از وصل باد مهرگان

چون دم دلدادگان از هجر یار مهربان

هجر یار مهربان گر چهره را زردی دهد

بوستان را داد زردی وصل باد مهرگان

در هوا و بر چمن پوشید سنجاب و نسیج

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۳

 

آن جهانداری که اصل دولت است ایام او

حجت فتح و دلیل نصرت است اعلام او

بشکند ناموس صد لشکر به یک تهدید او

بگسلد پیمان صد دشمن به یک پیغام او

صنع یزدان آن کند ظاهر که باشد رای او

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۳

 

ایا شاهی‌که عالم را همی زیر عَلَم داری

به دولت فرق جباران همی زیر قدم داری

عرب را با عجم فخرست تا محشر به اقبالت

که هم ملک عرب داری و هم ملک عجم داری

اگر رشک آید از تو شهریاران را عجب نبود

[...]

۲۷ بیت
امیر معزی