هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
صانع هر بلند و پست تویی
همه هیچند، هرچه هست تویی
نقشبند صحیفهٔ ازل تویی
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲ - مصایب مصنف و مناجات
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینهٔ شکسته دلان
مرهمی لطف کن، که خستهدلم
مرحمت کن که [بس] شکستهدلم
گرچه من سر به سر گنه کردم
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳ - مناجات
سالها شد که مهر عالمسوز
تیغ کین تیز میکند هر روز
وه! که تا مهر چرخ بود کبود
در کبودی چرخ مهر نبود
جانب هر که بنگرم به نیاز
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴- در نعت سیدالمرسلین صلیالله علیه و سلم
از خدا گر ره خدا طلبی
مطَلب جز محمد عربی
زانکه مطلوب اهل بینش اوست
بلکه مقصود آفرینش اوست
شاه ایوان مکه و یثرب
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵ - وصف معراج رسولالله و صحابهٔ کبار آن
ای خوش آن شب که جبرئیل امین
سویش آمد ز آسمان به زمین
مرکبی رهنورد گردونسیر
بر زمین وحش و بر فلک چون طیر
بود نامش براق و همچون برق
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۶ - در منقبت حضرت شاه اولیا علیهالسلام
در دریای سرمدست علی
جانشین محمدست علی
اسدالله سرور غالب
شاه مردان علی ابوطالب
هر که با شیر حق زند پنجه
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۷ - تعریف کلام فصیح و شعر
گوهر حقهٔ دهان سخنست
جوهر خنجر زبان سخنست
گر نبودی سخن چه گفتی کس؟
در معنی چگونه سفتی کس؟
سر کس را کسی چه دانستی؟
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۸ - سبب تصنیف کتاب
روزی از روزهای فصل بهار
که تفاوت نداشت لیل و نهار
چندی از اهل طبع در چمنی
مجمعی ساختند و انجمنی
گفتگوی سخنوری کردند
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۹ - خطاب هلالی با مدعی
ای که با من سر سخن داری
گفتگوی نو و کهن داری
ساعتی گوش هوش با من دار
مستمع باش گوش با من دار
گوش کن این فسانهٔ دیرین
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۰ - آغاز قصهٔ شاه و درویش
سخنآرای این حدیث کهن
اینچنین میکند بیان سخن
که ازین پیش بود درویشی
راستکیشی، محبتاندیشی
از همه قید عالم آزاده
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۱ - در آزاد شدن شهزاده از مکتب و ملول بودن درویش
یار هرگه درو نظر میکرد
او نظر جانب دگر میکرد
گرچه عاشق بود خراب نظر
لیک او را کجاست تاب نظر؟
هرگه آن نوشخند شکرلب
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده
چون شب تیره در میان آمد
دل درویش در فغان آمد
که دل شب چرا ز مهر تهیست؟
تیره شد روزم این چه روسیهیست؟
چه شد آیا گرفت ماه امشب؟
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۳ - حالات شاه و گدا در مکتب
صبح دم کز نسیم مهرافروز
دور شد طرهٔ شب از رخ روز
شست دوران ز آب چشمهٔ مهر
ظلمت شب ز کارگاه سپهر
سوخت بر مجمر سپهر بلند
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۴ - در فسونسازی شهزاده به معلم به جهت دلداری درویش
شاه چون در گدا نظر میکرد
مهر او در دلش اثر میکرد
خواست تا پیش خویش خواند
گفت درویش پیش من خواند
کس نگوید به غیر من سیقش
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۵ - حال عشق شاهزاده با گدا
باز چون ظلمت شب آمد پیش
مبتلای فراق شد درویش
بامدادان که طفل این مکتب
صفحه را شست از سیاهی شب
آسمان زد به رسم هر روزه
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۶ - افشای راز عشق و ملامت عوام
باز چو مهر از فلک سر زد
شاه از خواب ناز سر بر زد
دل پر از مهر و لب پر از خنده
از عتاب گذشته شرمنده
پیش درویش همچو گل بشکفت
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۷ - خبردار شدن مردم از حال درویش و پیدا شدن رقیب کافرکیش بداندیش
اهل مکتب شدند واقف حال
گفتگو شد میانهٔ اطفال
زین حکایت به هم خبر گفتند
این سخن را به یکدگر گفتند
طفلکان جمله شوخ و حیلهگرند
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۸ - راندن کوئوال گدا را از مکتب به رقابت خود
هیچ جا در جهان حبیبی نیست
که به دنبال او رقیبی نیست
مردمان تا حبیب میگویند
در برابر رقیب میگویند
تا کسی جان به آن جهان نبرد
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۹ - رفتن گدا به شب بر در شاهزاده
یک شب القصه رو به شاه آورد
رو به شاه جهان پناه آورد
با تن زار و سینه ی غمناک
دل مجروح و دیدهٔ نمناک
هر قدم رو به خاک میمالید
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۰ - نالیدن درویش در کوی شاه
آن شب آفاق همچو گلشن بود
شب نبود آن، که روز روشن بود
فلک از آفتاب و بدر منیر
قدحی بود پر ز شکر و شیر
ماه چون کاسهٔ پنیر شده
[...]