گنجور

 
۱
۲
۳
۱۲
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۵۰ - در بی‌وفایی عمر

 

آه ازین منزلی که در پیش‌ست

که گذرگاه شاه و درویش‌ست

نه ازین دام می‌توان جستن

نه ازین بند می‌توان رستن

گر خوری همچو خضر آب حیات

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز

همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای نور خدا در نظر از روی تو ما را

بگذار که در روی تو بینیم خدا را

تا نکهت جان بخش تو همراه صبا شد

خاصیت عیسیست دم باد صبا را

هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را

که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را

ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید

همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا

براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

گه گهم خوانی و گویی که: چه حالست ترا؟

حال من حال سگان، این چه سؤالست ترا؟

می کنم یاد تو و میروم از حال بحال

من باین حال و نپرسی که: چه حالست ترا؟

سالها شد که خیال کمرت می بندم

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را

دشمن جانی و از جان دوست‌تر دارم تو را

گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم

خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را

قصد جان کردی که یعنی: دست کوته کن ز من

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم تو را؟

گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را

افتاده بر خاک درت، خوش آن‌که آیی بر سرم

تو زیر پا بینی و من بالای سر بینم تو را

یک بار بینم روی تو دل را چسان تسکین دهم؟

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا

خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا

من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟

هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا

جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را

گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را

دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد

چند پوشم سینه ریش و دل افگار را؟

بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟

گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را

چشم ناپاک بر آنچهره دریغست، دریغ

دیده پاک من اولیست تماشایش را

ناز میبارد از آن سرو سهی سر تا پا

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

آرزومند توام، بنمای روی خویش را

ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را

جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی

هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را

خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

شوق درون بسوی دری می کشد مرا

من خود نمیروم، دگری میکشد مرا

با آن مدد که جذبه عشق قوی کند

دیگر بجای پر خطری میکشد مرا

تهمت کش صلاحم وزین لعبتان مدام

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای شهسوار حسن، سر افراز کن مرا

ای من سگت، بسوی خود آواز کن مرا

تا با تو راز گویم و فارغ شوم دمی

بهر خدا، که همدم و همراز کن مرا

لطف تو معجزیست، که بر مرده جان دهد

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟

دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را

بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن

چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟

نمی خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را

که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را

عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!

که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را

ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

بچه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟

هر چه گویم، به از آنست، چه گویم او را؟

مشنو، از بهر خدا، در حق من قول رقیب

که نکو نیست شنیدن خبر بد گو را

آنکه بد خوی مرا داد چنان روی نکو

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را

برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را

معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش

بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را

چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بنام ایزد، میان مردمان آن تندخو با ما

چه خوش باشد که ما در گوشه ای باشیم و او با ما

ز بد خویی بما جنگ و باغیار آشتی دارد

چه دارد؟ یارب! این بیگانه خوی جنگجو با ما؟

کنون خود از نکورویی چه با ما میکند هر دم؟

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

چند نادیده کنی؟ آه! چه دیدی از ما؟

نشنوی زاری ما، وه! چه شنیدی از ما؟

آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو

با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟

حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

من و بیداری شب‌ها و شب تا روز یارب‌ها

نبیند هیچ‌کس در خواب، یارب! اینچنین شب‌ها

گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان

دعا می‌گویم و دشنام می‌خواهم از آن لب‌ها

خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن

[...]

۷ بیت
هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
۱۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۳۲