مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶
بده یک جام ای پیر خرابات
مگو فردا که فی التأخیر آفات
به جای باده درده خون فرعون
که آمد موسی جانم به میقات
شراب ما ز خون خصم باشد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰
ایا ساقی توی قاضی حاجات
شرابی ده که آرد در مراعات
چنان گشتم ز مستی و خرابی
که نشناسم اشارات از عبارات
پدر بر خم خمرم وقف کردست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸
ای گشته ز شاه عشق شهمات
در خشم مباش و در مکافات
در باغ فنا درآ و بنگر
در جان بقای خویش جنات
چون پیشترک روی تو از خود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵
خلقهای خوب تو پیشت دود بعد از وفات
همچو خاتونان مه رو میخرامند این صفات
آن یکی دست تو گیرد وان دگر پرسش کند
وان دگر از لعل و شکر پیش بازآرد زکات
چون طلاق تن بدادی حور بینی صف زده
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶
چون نداری تاب دانش چشم بگشا در صفات
چون نبینی بیجهت را نور ِاو بین در جهات
حوریان بین نوریان بین زیر این ازرق تتق
مسلمات مؤمنات قانتات تائبات
هر یکی با نازباز و هر یکی عاشقنواز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات
خیال تو چو درآید به سینه عاشق
درون خانه تن پر شود چراغ حیات
دود به پیش خیالت خیالهای دگر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲
برات عاشق نو کن رسید روز برات
زکات لعل ادا کن، رسید وقت زکات
برات و قدر خیالت دو عید چیست وصال
چو این و آن نبود هست نوبت حسرات
به باغهای حقایق برات دوست رسید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
به هر که قدر تو دانست میدهند برات
هلالوار ز راه دراز میآیند
برای کارگزاری ز قاضیالحاجات
به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶
طرب ای بحر اصل آب حیات
ای تو ذات و دگر مهان چو صفات
اه چه گفتم کجاست تا به کجا
کو یکی وصف لایق چو تو ذات
هر که در عشق روت غوطی خورد
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
آن روح که بسته بود در نقش صفات
از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفت
شادی روان مصطفی را صلوات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸
از نوح سفینه ایست میراث نجات
گردان و روان میانهٔ بحر حیات
اندر دل از آن بحر برسته است نبات
اما چون دل نه نقش دارد نه جهات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹
العین لفقدکم کثیرالعبرات
والقلب لذکرکم کثیرالحسرات
هل یرجع من زماننا ما قدفات
هیهات و هل فات زمان هیهات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات
انبار جهان پر است از تخم موات
ز انبار نخواهم که پر است از خیرات
بر خرمن خود نویسم امشب تو برات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۱
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به حج و عرفات
چسبیدی تو بر زمین همچون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۴
ما عاشق عشقیم که عشق است نجات
جان چون خضر است و عشق چون آبحیات
وای آنکه ندارد از شه عشق برات
حیوان چه خبر دارد از کان نبات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۶
ناگاه بروئید یکی شاخ نبات
ناگاه بجوشید چنین آب حیات
ناگاه روان شد ز شهنشه صدقات
شادی روان مصطفی را صلوات
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
ای حریقان آتش شهوات
وی غریقان قلزم خطرات
چند از این حرص و چند از این شهوت
چند از این فسق و چند از این زلاّت؟
چند از این هزل و چند از این هذیان
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هشتم
ای که ملک طوطی آن قندهات
کوزهگرم کوزه کنم از نبات
لیک فقیرم تو ز یاقوت خویش
وقت زکاتست مرا ده زکات
سابق خیری تو و خاصه کنون
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات