گنجور

 
مولانا

طرب ای بحر اصل آب حیات

ای تو ذات و دگر مهان چو صفات

اه چه گفتم کجاست تا به کجا

کو یکی وصف لایق چو تو ذات

هر که در عشق روت غوطی خورد

ریش خندی زند به هست و فوات

شرق تا غرب شکرین گردد

گر نماید بدو شکرت نبات

جان من جام عشق دلبر دید

لعل چون خون خویش گفت که‌هات

جان بنوشید و از سرش تا پای

آتشی برفروخت از شررات

مست شد جان چنان که نشناسد

خویشتن را ز می جز از طاعات

بانگ آمد ز عرش مژده تو را

که ز من درگذشت نور عطات

مژده از بخششی که نتوان یافت

به دو صد سال خون چشم و عنات

که به هر قطره از پیاله او

مرده زنده شود عجوز فتات

گرش از عشق دوست بو بودی

کی نگوسار گشتی هرگز لات

چون شدی مست او کجا دانی

تو رکوع و سجود در صلوات

چونک بیخود شدی ز پرتو عشق

جسم آن شاه ماست جان صلات

چو بمردی به پای شمس الدین

زنده گشتی تو ایمنی ز ممات

داد مخدوم از خداوندیش

بهر ملک ابد مثال و برات

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۹۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

نیست کس را ز دست مرگ نجات

اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات

نیست کس را ز دست مرگ نجات

اُذکُروا ذکر هادِم اللّذّات

نیست کس را ز دست مرگ نجات

[...]

محمد بن منور

یا عزَّ اُقْسِمُ بِالَّذِی اَنَا عَبدُه

وَلَهُ الحجیجُ وَما حَوَت عَرفات

لا ابتَغِی بَدَلاً سِواکِ خَلیلةً

فَثِقی بِقَولی وَالکِرامُ ثقات

وَلَو اَنَّ فَوقی تربةً وَدَعَوْتنی

[...]

خاقانی

چون ز یاران رفته یاد آرم

آه و واحسرتا علی من مات

چون ز عمر گذشته یاد آرم

آه و واغصتا علی مافات

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه