مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۹ - حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
دور شو ای پیر فتنه کم فروز
هین ز رشک احمدی ما را مسوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
آمد از غم بر در کعبه بسوز
کای خبیر از سر شب وز راز روز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۶ - در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۳ - قصهٔ باز پادشاه و کمپیر زن
اشک از آن چشمش فرو ریزد ز سوز
یاد آرد لطف شاه دلفروز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۸ - بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نهای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش
صبر کن در موزه دوزی تو هنوز
ور بوی بیصبر گردی پارهدوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه السّلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش
شمع چون دعوت کند وقت فروز
جان پروانه نپرهیزد ز سوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه السّلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش
باز گفت او را بیا ای پردهسوز
من باوج خود نرفتستم هنوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷ - تمثیل روشهای مختلف و همتهای گوناگون به اختلاف تحری متحریان در وقت نماز قبله را در وقت تاریکی و تحری غواصان در قعر بحر
میتپد اندر پشیمانی و سوز
میکند آه از هوای چشمدوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۰ - صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را
بیشتر رفتست و بیگاهست روز
تو به جد در صید خلقانی هنوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۷ - در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام لا بد من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت ان کان کریما اکرمک و ان کان لیما اسلمک و ذلک القرین عملک فاصلحه ما استطعت صدق رسولالله
در دل سالک اگر هست آن رموز
رمزدانی نیست سالک را هنوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۳ - فیما یرجی من رحمة الله تعالی معطی النعم قبل استحقاقها و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و رب بعد یورث قربا و رب معصیة میمونة و رب سعادة تاتی من حیث یرجی النقم لیعلم ان الله یبدل سیاتهم حسنات
جان تن خود را شناسد وقت روز
در خراب خود در آید چون کنوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۷ - حکایت آن راهب که روز با چراغ میگشت در میان بازار از سَرِ حالتی کی او را بود
آن یکی با شمع برمیگشت روز
گرد بازاری دلش پر عشق و سوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۸ - مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی أَنا أَعْلَمُکُمْ بِاللَّهِ وَ أَخْشیکُمْ لِللَّهِ وَ قالَ اللهُ تَعالی إِنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ
آشنایی گیر شبها تا به روز
با چنین استارهای دیوسوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷ - در بیان آنک این غرور تنها آن هندو را نبود بلک هر آدمیی به چنین غرور مبتلاست در هر مرحلهای الا من عصم الله
که ای رخت تابان چون ماه شبفروز
وی به صحبت کاذب و مغرورسوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت
خانهٔ خود را همیسوزی بسوز
کیست آن کس کت بگوید لایجوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۷ - قصهٔ احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفی علیهالسلام در آن چاشتگاهها کی خواجهاش از تعصب جهودی به شاخ خارش میزد پیش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمیجوشید ازو احد احد میجست بیقصد او چنانک از دردمندان دیگر ناله جهد بیقصد زیرا از درد عشق ممتلی بود اهتمام دفع درد خار را مدخل نبود همچون سحرهٔ فرعون و جرجیس و غیر هم لایعد و لا یحصی
باز خرم گشت مجلس دلفروز
خیز دفع چشم بد اسپند سوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۴ - مثل
آن یکی گفت اندرین برد العجوز
تا بیندازیم اینجا چند روز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۲ - رجوع به داستان آن کمپیر
پیش رو آیینه بگرفت آن عجوز
تا بیاراید رخ و رخسار و پوز
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۲ - رجوع به داستان آن کمپیر
میشود مبدل به خورشید تموز
آن مزاح بارد برد العجوز