فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
نه ویرو خود مرو را آمد از پس
نه از گردان و سالاران او کس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
چو ویرو نیست در گیتی مرا کس
ز پیوندم نباشد شاد ازین پس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
توی در مان دردم در جهان بس
درین بیچارگی فریاد من رس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
چو من کاری نخواهم کرد با کس
جواب من خود او را درد من بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
ندیدستم بدین بیچارگی کس
به صد عاشق یکی تیمار او بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
تو دانی با خدا و با دگر کس
مرا از مرو و از کردار تو بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
چو گل یک روزه بادا جان آن کس
که از ما بشکند پیمان ازین پس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
چه باید مر ترا دیدار ازین پس
که دیدار تو نپسندد جز او کس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
چنان رسوا کنم وی را کزین پس
نجوید دشمنی با مهتران کس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
ترا خواهم که بینم در جهان بس
که بر من نیست فرخ تر ز تو کس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
چه دردست اینکه نتوان گفت با کس
کرا گویم که تو فریاد من رس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
خدایا هم تو فریاد دلم رس
که جز تو نیست در گیتی مرا کس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ
اگرچه خانهکن باشد دوصد کس
مر ایشان را شکافنده یکی بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
به خواب اندر شد آن بارنده نرگس
که با او بود ابر تند مفلس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
جوابش داد دایه گفت زین پس
نبیند نا جوانمردی ز من کس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
ندانم تا چه خوانندم ازین پس
که تا اکنون همی خوانند ناکس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
چهارم ناسزا گفتی بر آن کس
که او را خود توی اندر جهان بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
نیابد خواب در گرما همه کس
در آتش چون شود راحت مرا بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
ترا باشد به جای من همه کس
مرا اندر دو گیتی خود توی بس
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
همین مهری که ورزیدم مرا بس
نورزم نیز هرگز مهر با کس