گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۵ - ترجیح ملک هند به عقل از هوای خویش بر روم و بر عراق و خراسان و قندهار

 

هند چو فردوس شد از صحبت من

بهر هوایش کنون آیم به سخن

شیر صفت مرد به یک توی قبا

گرم چو شیر است گرش نیست عنا

نه چو خراسان که تن از برف فزون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۶ - ترجیح اهل هند بر اهل عجم همه در زیرکی و دانش و دلهای هوشیار

 

گشت چو ثابت که به هند است هوا

نایب جنت ز بسی برگ و نوا

چون بهر اقلیم که جنبد قلمی

نیست به از دانش حکمت رقمی

گر به حکمت سخن از روم شده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۷ - حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهٔ اژدر!

 

چو مرد آید برون از عهدهٔ عهد

به کارش بخت و دولت را بود جهد

نشیند اهل دولت را به سینه

چو می در جام و گوهر در خزینه

نماند چون بنفشه کز سر انجام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۸ - مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حمله‌ای زیر و زبر کردن چنان لشکر

 

دلیری کاو صف مردان بدیده‌ست

نه بازش، دیده در خواب آرمیده‌ست

گوی را زیبد اندر زیر، توسن

که صف تیغ داند باغ سوسن

رود یک سر چو باد آن جا که یک سر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۹ - حدیث بخشش جان و نوازش از ملک غازی مسلمانان دهلی را به لطف بی حد و بی مر

 

به پرسیدم من از پیروزی بخت

که ای رنگ تو از فیروزه گون سخت

ملک غازی که فتحش هم عنان بود،

خبر گو بعد فیروزی چه سان بود؟

جوابم داد کاز فیروزمندی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۰ - جلوس شه غیاث الدین و دنیا تغلق غازی فراز تخت سلطانی چو افریدون و اسکندر

 

مبارک روز شنبه گاه پیشین

گه هنگامی است با انوار بیش این

جهان از چشمه خود روی شسته

که و مه سبحه و سجاده جسته

مؤذن قامت خود بر کشیده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱ - از مناجاتها

 

ای دو جهان ذرّهٔ از راه تو

هیچتراز هیچ به درگاه تو

پشت فلک طوق سجود از تو یافت

شام عدم صبح وجود از تو یافت

یافته از درگه تو فتح باب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۲ - در علو مقام انسان

 

ای ز ازل گوهر پاک آمده

گوهر تو زیور خاک آمده

چنبر نه چرخ بسی بیخت خاک

تا تو برون آمدی ای در پاک

آن خلقی تو که ز روز نخست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۳ - وصف سخن

 

هر چه درین چره کهن ساختند

قالبی از بهر سخن ساختند

لیک نیفتاد به روی ز می

قالب این سکه به از آدمی

زنده به جز آدمیان نیست کس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۴ - حکایت زاهد و مزد طاعت

 

زاهدی از خوان رضا توشه گیر

گشت ز غوغای جهان گوشه‌گیر

شد ز بسی سجدهٔ پنهانیش

خاک زمین صندل پیشانیش

تا به نود سال درین داوری

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۵ - عشق

 

چون تن آدم ز گل آراستند

خانهٔ جان بهر دل آراستند

آدمی آن است که در وی دل است

ور نه علف خانهٔ آب و گل است

دل نه همان قطرهٔ خون است و بس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۶ - گلخنی و آتش عشق

 

گلخنی کرد به شاهی نگاه

رفت دلش در خم گیسوی شاه

شه چو به گرما به رسیدی فراز

سوخته برویش برابر نماز

در رخ شه دیدی و بگریستی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۷ - کینهٔ برادر و مهر دوست

 

از پی میراث یکی خشم ناک

ریخت به کین خون برادر به خاک

تیغ به خون شسته ز پهنای دست

پیش در میر ولایت گذشت

دید دو برنای چو سرو بلند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۸ - حکایت جوان مردان تشنه

 

کعبه روی چند به گرمای تیز

تشنه فتادند به دشت حجیز

چون به قدم طاقت گامی نماند

خون به حد جرعه به جامی نماند

بر تل تفسیده قضا می‌زدند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۹ - حکایت جوان مردی شیر خدا

 

بود یدالله بوغا در مصاف

با یکی از کینه وران در طواف

حمله بسی کرد سوار دلیر

گبر ستیزنده نیامد به زیر

تا به چنان کش مکش از دستبرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۰ - حکایت شیر فروش متقلب

 

داشت شبانی رمه در کوهسار

پیر و جوان گشته ازو شیر خوار

شیر که از بز به سبو ریختی

آب در آن شیر درآمیختی

بردی از آن آب ملمع به شیر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۱ - حکایت دم زندگانی به حق عیسی(ع)

 

صبح دمی رفت مسیحا به دشت

سبزه صحرا به دمش زنده گشت

بی خردی در رخ آن گنج زار

کرد به دشنام زبان را در آن

هر چه که گفت او سخن ناصواب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۲ - بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن

 

باغ در ایام بهاران خوش است

موسم گل با رخ یاران خوشست

چون گل نوروز کند نافه باز

نرگس سرمست در آید به ناز

سبزه برآرد خط عاشق فریب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۳ - ختم کتاب

 

شکر خدا را که ز فضل خدای

گشت مزین چو بهشت این سرای

بیست خزانه است درو پر ز گنج

بیست خزینه ز صد و بیست و پنج

ور همه بین آوری اندر شمار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۴ - آخرین ابیات

 

یارب از آیین صواب خودم

هم تو بیاموز جواب خودم

بو که ز نزهت گه درالسلام

بوی علیکی رسد و السلام

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۱۰
sunny dark_mode