ای دو جهان ذرّهٔ از راه تو
هیچتراز هیچ به درگاه تو
پشت فلک طوق سجود از تو یافت
شام عدم صبح وجود از تو یافت
یافته از درگه تو فتح باب
بارگه اِنَّ اِلینا اِیاب
هست کن هر چه بعالم توئی
وانکه همه نیست کند هم توئی
چون ز فنا نیست شود هستیم
جام رضا بخش از آن مستیم
من که بُوَم خاک زبون آمده
صورتی از نیست برون آمده
تا کنم از هستی خود با تو یاد
کز خود هستیّ خود شرم باد
گر تو ز موجود نباشد بزیست
آدمی فانی و معدوم کیست
چون سر دعوی کشد آن کس زهست
کو ز قفای دو عدم گشت پست
هستی مطلق که درو حق تُراست
آن ز تو گوئیم که مطلق تُراست
فکرت ما را سوی تو راه نیست
جز تو کس از سِرّ تو آگاه نیست
در تو زبان را که تواند نهاد
های هُویّت که تواند گشاد
راز تو بر بیخبران بسته در
باخبران نیز ز تو بیخبر
وصف تو ز اندازه دانش فزون
کار تو ز اندیشه مردم برون
هیچ کس از پیچ کمندت نجست
حبل قضای تو که یارد گسست
حکم ترا در خم این نُه زره
رشته درازست گره بر گره
زین همه دندان کواکب به گاز
یک گرهش را نگشادند باز
گر همه عالم بهم آیند تنگ
به نشود پای یکی مور لنگ
جمله جهان عاجز یک پای مور
وای که بر قادر عالم چه زور
به که ز بیچارگی جان خویش
معترف آئیم به نقصان خویش
بر درت ای مایه ده زندگی
پیشه ما چیست به جز بندگی
سوی تو نی دعوی طاعت بریم
عاجزی خود به شفاعت بریم
ای به نوازش در خود کرده باز
از من و از طاعت من بینیاز
نفس مرا کوست سزای گداخت
گر ننوازی که تواند نواخت
گم شدگانیم در این تنگنای
ره تو نمائی که توئی رهنمای
راه چو در پرده کارم دهی
باز کن آن پرده که بارم دهی
گرچه بزنجیر دَرَک در خورم
طوق ده از سلسله کوثرم
ده به صراطم قدمی مستقیم
تا ز پُل آن سوی گرایم سلیم
در ره اسلام دلی بخش نرم
دیده از آن نرم ترم ده ز شرم
بینش من تیره شد از کار خویش
سرمه سپیدم ده از انوار خویش
دیو بس انبوه و پریشان تنم
بدرقه ده که بر ایشان زنم
زین دل آلوده که خون منست
مزبله دیو درون منست
در ره خویشم روشی بخش تیز
تا کنم از خویش بسویت گریز
زین دم غفلت که درونم گرفت
نفس زبونگیر زبونم گرفت
قوت شیرینم چنان ده به چنگ
که آهوی من باز رهد زین پلنگ
آنچه بود مصلحت کار من
دور مدار از من و کردار من
تا ندهد فضل تو باران فراخ
کِشتهٔ کس برندهد نیم شاخ
تخم عمل ده که بکارش برم
ابر کرم بخش کزان بر خورم
گوشم از ان ابر پر آوازه کن
گلشن امید مرا تازه کن
آن عملم بخش که بی گفتنی
پیش تو ارزد به پذیرفتنی
چون بحساب عمل افتد شمار
حکم به دستور عنایت سپار
حرف سیاهم که وبال منست
سلسله گردن حال منست
از رقم عفو دلم شاد کن
خطّ امانم ده و آزاد کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و نیاز انسان به خداوند میپردازد. شاعر با تأکید بر وجود خداوند و وابستگی تمام موجودات به او، به نقص و فانی بودن انسان اشاره میکند. او از خداوند میخواهد که دستش را بگیرد و او را در مسیر درست راهنمایی کند. شاعر با درکی عمیق از رابطهی بندگی و پروردگاری، به خضوع و درخواست کمک از خداوند میپردازد تا بتواند از تیرگىها و فساد درون خود رها شود و به سوی نور و حقیقت حرکت کند. در نهایت، او به امید عفو و رحمت الهی دعا میکند و خواستار بخشش و هدایت است.
هوش مصنوعی: ای عالم هستی، من با ارزشترین موجودات و هستیها را هم Nothing میدانم در برابر تو. هر چیز در دنیا هیچ است و در برابر مقام و جایگاه تو هیچ اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: همه چیز در آسمان به خاطر تو فروتنی و سجود دارد و وجود حقیقی از تو نشأت میگیرد. شبهای خاموشی و عدم، صبح وجود و روشنایی را از وجود تو به دست آوردهاند.
هوش مصنوعی: به لطف و رحمت تو، دری به سوی مقام و منزلت تو گشوده شده است. یقیناً بازگشت ما به سوی تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این جهان وجود دارد، تو هستی و کسی که همه چیز را به نیستی میبرد نیز تویی.
هوش مصنوعی: چون که از نابودی و زوال نشانی نیست، ما به وجود خود ادامه میدهیم و از جام رضای خداوند سیراب هستیم و از این خوشحالی و سرمستی بهرهمندیم.
هوش مصنوعی: من که از خاک و از عجز و ناتوانی آمدهام، اکنون به شکلی از وجود و صورت در آمدهام.
هوش مصنوعی: من میخواهم از وجود خودم به یاد تو بپردازم، زیرا از وجود خودم شرمندهام.
هوش مصنوعی: اگر موجودی نباشد، انسان فانی و نابود شده چه کسی خواهد بود؟
هوش مصنوعی: زمانی که فردی در مورد موضوعی دعوا میکند، باید توجه داشته باشد که او از کجا آمده و چه زمینهای داشته است؛ زیرا ممکن است که او در دنیای عدم و کم ارزشی فرورفته باشد.
هوش مصنوعی: هستی مطلقی که حق و حقیقت تو در آن نهفته است، در مورد آن میگوییم که تو به طور کامل به آن وابستهای.
هوش مصنوعی: فکر ما به سوی تو راهی ندارد و هیچ کس جز خودت از رازهای تو مطلع نیست.
هوش مصنوعی: در تو هر کس میتواند زبان داشته باشد، اما هیچکس نمیتواند به شناخت تمامی ابعاد وجود تو برسد.
هوش مصنوعی: راز تو بر کسانی که بیخبرند پنهان است و حتی در میان دانایان نیز دربارهات چیزی نمیدانند.
هوش مصنوعی: توصیف تو از تواناییهایت فراتر از دانش مردم است و فعالیتهایت از تفکر و ادراک دیگران خارج است.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته از دام تو فرار کند، زیرا آنچه تقدیر تو را شکل میدهد، هیچکس قادر به شکستن آن نیست.
هوش مصنوعی: حکمت تو در پیچ و خم این نه زره به مانند رشتهای بلند است که گره بر گره خورده است.
هوش مصنوعی: از میان تمام دندانهای ستارهها، هیچکدام نتوانستند با فقط یک گاز، گرهی را باز کنند.
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا به هم بیایند، باز هم جایی برای یک مورچۀ لنگ باز نمیشود.
هوش مصنوعی: تمام جهان در مقابل یک پای مور عاجز و ناتوان است، آه که بر قدرت عالم چه توانایی و قدرتی دارد!
هوش مصنوعی: بهتر است که از روی درماندگی، به ضعف و نقص خود اعتراف کنیم.
هوش مصنوعی: ای در تو، وجود و زندگی ما فقط به خدمت و پرستش تو وابسته است.
هوش مصنوعی: به سوی تو نمیرویم تا ادعای بندگی کنیم، بلکه تنها به خاطر ناتوانی خود به شفاعت تو پناه میبریم.
هوش مصنوعی: ای کسی که با نرمی و محبت بر من دیده میافکنی، دیگر از من و عبادتهای من بینیاز هستی.
هوش مصنوعی: نفس من چه کسی است که سزاوار آتش است، اگر به او نوازش نکنی، چه کسی میتواند نوازش کند؟
هوش مصنوعی: ما در این مسیر دشوار گم شدهایم. تو که راهنمای ما هستی، ما را به سمت نور و راه درست هدایت کن.
هوش مصنوعی: اگر به من اجازه دهی، راهی که در پیش دارم را باز کن و مانع از پوشیدگی آن نشو، تا بتوانم بار سنگینی را که بر دوشم دارم، بردارم.
هوش مصنوعی: هرچند که به زنجیر دست و پا بستهام، اما به خاطر اصل و نسب پاک و بلند مرتبهام، مثل طوقی از سلسله کوثر، از ارزش و مقام بالایی برخوردارم.
هوش مصنوعی: به مسیر درست قدمی جلو بگذار تا به سلامت از آن پل عبور کنم.
هوش مصنوعی: در مسیر اسلام، قلبی مهربان و چشمی لطیف دارم و از آن لطافت بیشتر، از شرم میخواهم.
هوش مصنوعی: چشموچراغ من به خاطر اعمال خودم تاریک شده است؛ از نور وجود خودم چیزی به من نده.
هوش مصنوعی: مرا در کنار دیوان و پریشان حالان قرار بده تا بتوانم با آنان مقابله کنم.
هوش مصنوعی: این دل آلودهای که دارم، مانند مکانی بیارزش است که پر از زشتیها و تاریکیهاست و درون من تحت تأثیر نیروهای منفی قرار دارد.
هوش مصنوعی: در مسیر خودم روشی سریع اختیار میکنم تا بتوانم از خودم به سمت تو دور شوم.
هوش مصنوعی: از لحظهای که درگیر غفلت شدم، نفس آرامش بخش و شیرین، مرا به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: به من غذایی شیرین بده که بتوانم آن را بگیرم، تا اینکه آهوی من از دست این پلنگ فرار کند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نفع کار من است، از من و رفتارم دور نگهدار.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نعمت و بزرگواری تو بهطور فراوان نبارد، هیچکس نمیتواند حتی نیمساقهای از کشت خود را برداشت کند.
هوش مصنوعی: عمل نیک و مؤثر را بیفکن که من به نتیجهی آن بپردازم، زیرا از نعمتهای فراوان و خوب آن بهرهمند خواهم شد.
هوش مصنوعی: گوشم را با صدای دلنشین پر کن و باغ امیدم را دوباره زنده و شاداب کن.
هوش مصنوعی: من کاری انجام میدهم که حتی بدون گفتن، ارزش پذیرش را در برابر تو داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که به حساب اعمال انسان رسیدگی شده و شماری از آنها مشخص گردد، حکمت و قضاوت به اراده و لطف الهی واگذار میشود.
هوش مصنوعی: گفتار تیره من بار سنگینی بر دوشم است و این وضعیت، حال و روز مرا تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: دلِ من را با بخشش و عفو خوشحال کن، به من امنیت و آزادی بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.