شمارهٔ ۹۹ - حدیث بخشش جان و نوازش از ملک غازی مسلمانان دهلی را به لطف بی حد و بی مر
به پرسیدم من از پیروزی بخت
که ای رنگ تو از فیروزه گون سخت
ملک غازی که فتحش هم عنان بود،
خبر گو بعد فیروزی چه سان بود؟
جوابم داد کاز فیروزمندی
چو شد غازی ملک را سر بلندی
ز بعد شکر یزدان شد بر آن عزم
که آید سوی دهلی از پی رزم
وی آن جانب شد اندر کار سازی
که دیگر پی شود دو تیغ بازی
دگر جانب مسلمانان دهلی
که بشکستند با خانان دهلی
به خجلت پیش میرفتند غمناک
همی سودند روی عجز بر خاک
سواران ملک غازی ستاده
نظر بر لشکر دهلی نهاده
زبانهاشان چو نوک نیزه در طعن
گهی دشنام گفتند و گهی لعن
یکی گفت: این همه کفران سگالند
کسان در قتل ایشان بی و بالند!
دگر میگفت: کاخر اهل دین اند
نشاید گفت بد گر چه چنین اند
دگر گفت: ای نمک خواران بد عهد
چرا کم بود در حق نمک جهد
دگر از طنز گفت اینان چه کردند؟
نمک در دیگ رفت اینها چه خوردند!
دگر میگفت گاه کار زاری
نیاید ز اهل دهلی هیچ کاری
ملک بر کرسی دولت نشسته
سران در پیشدستی، دست بسته
اسیر و اسپ و مال و رخت و کالا
زر و سیم و در و لولوی لالا
خزاین میرسید اشتر بر اشتر
قطار اندر قطار از گنجها پر
گران گنجی چو دریا بیکرانه
که مالامال شد دشت از خزانه
صف پیلان جنگی وا گزیده
ز ماران اژدر ایشان گزیده
بسی صندوقها پر تنگه و زر
که بکشائی اگر صندوق را سر
ظرایف کاید از فرمان گزاران
ز بهر تاج و تخت تاجداران
همه چندین متاع پادشاهی
که بود آثاری از فضل الهی
خدا داد آن خداوند غزا را
که در خور بد غزاهاش، این جزا را
چنین باشد فتوح آسمانی
کت از جائی رسید کان را ندانی
کسی کش ز آسمان یک در کشادند،
ز هر سو صد در دیگر کشادند!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.