امیرخسرو دهلوی
»
دیوان اشعار
»
مثنویات
»
شمارهٔ ۱۰۰ - جلوس شه غیاث الدین و دنیا تغلق غازی فراز تخت سلطانی چو افریدون و اسکندر
مبارک روز شنبه گاه پیشین
گه هنگامی است با انوار بیش این
جهان از چشمه خود روی شسته
که و مه سبحه و سجاده جسته
مؤذن قامت خود بر کشیده
جماعت صف به مسجد بر کشیده
ممالک گیر سلطان جهان بخت
در آن ساعت برآمد بر سر تخت
سریر آراست ماه و آفتابش
غیاث دین و دنیا شد خطابش
ملایک جمله گفتندش همانگه
دعا: خلد الرحمن ملکه
خروش کوس، گیتی را خبر کرد
دل بد خواه را زیر و زبر کرد
موافق ریخت گوهرها ز حد بیش
مخالف هم ولیک از دیدهٔ خویش
فلک شادی بدو ران و زمان داد
جهان را مژدهٔ امن و امان داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.