گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱ - مقدمه

 

حمد ایزد نه کار توست ای دل

هر چه کار تو بار توست ای دل

پشت طاقت به عاجزی خم ده

واعترف بالقصور عن حمده

و توسل بافضل الصلوات

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳ - قصه قاصد فرستادن قیصر روم به نوشیروان تا معلوم کند که با وی در چه مقام است درصدد صلح است یا در معرض جنگ و انتقام است

 

قیصر روم سوی نوشیروان

قاصدی هوشمند کرد روان

قاصد شاه هوشمند سزد

تا ز خامی خیال کج نپزد

چون فرستاد از خرد زنده ست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵ - ظلم پادشاه چون سیلی حبیب است که هر چند سخت آید سست نماید و ظلم دیگران چون مشت پراکنده رقیب که هر چند سست نماید سخت آید

 

ای به شاهی کشیده سر به سپهر

خاک پای تو گشته افسر مهر

داد فضل خدایت آن پایه

که شدی مر خدای را سایه

از تکبر مبر به گردون سر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است

 

در زمان گذشته دهقانی

گاو می راند گرد ویرانی

ناگهان آلت زراعت او

بر زمین شد فرو در آن تک و پو

آشکارا شد از زمین یک خم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۱ - حکایت بیوه زنی از نسا و باورد که سخنی درشت پرداخت و سلطان محمود را گرم ساخت و به سخنی دیگر نرم گردانید و به سر حد دادخواهی رسانید

 

پیش سلطان عاقبت محمود

که شه تختگاه غزنین بود

پیر زالی ز خطه باورد

خط باوردیان برون آورد

که عوانی ز خلعت دین عور

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۳ - حکایت پیر زالی که راه بر سنجر گرفت و از بیراهی یک دو ظالم دادخواهی کرد و ظلم ایشان را از راه برداشت

 

بود در مرو شاهجان زالی

همچو زال جهان کهنسالی

روزی آمد ز خنجر ستمی

بر وی از یک دو لشکری المی

از تظلم زبان چو خنجر کرد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۴ - به خواب دیدن عبدالله عمر رضی الله عنهما بعد از دوازده سال پدر خود را و خبر دادن وی از مناقشه در حساب و مضایقه در حقوق عباد

 

دید پور عمر به چشم خیال

مر عمر را پس از دوازده سال

گفت بابا تو را چه حال افتاد

که ز حال منت نیامد یاد

گفت از وقت مرگ تا امروز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۵ - حکایت غازان که از برای یک توبره کاه آتش در خرمن ظالمی انداخت و از پرتو آن عالمی را روشن ساخت

 

سرور خیل غازیان غازان

بر سر دشمنان دین تازان

روزی از شهر کرد عزم شکار

در رهش بر دهی فتاد گذار

به تعدی گرفت ناسره ای

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۶ - حکایت هرمز بن کسری و منادی فرمودن وی سپاه را که به کشت کس درمیایید و بریدن گوش آن کس که آن منادی را گوش نکرد

 

پور کسری که داشت هرمز نام

دل به عدلش گرفته بود آرام

چون برون آمدی ز شهر سپاه

این منادی زدی به هر سر راه

که عناون در کف هوس منهید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۷ - حکایت پادشاهی که گوش وی گرفته بود و سامعه وی خلل پذیرفته و بر ناشنیدن آواز دادخواهان و سؤال محتاجان تأسف می خورد و اظهار تلهف می کرد

 

بر در بارگاه یا سر راه

داد خواهد ز من به ناله و آه

بنهم گوش خود به فریادش

بدهم همچو عادلان دادش

یا چو خیزد نفیر محتاجی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۸ - در بیان آنکه شهوت که به وایه طبع و کام نفس گرفتاری است دون پایه دولت سلطنت و جهانداری است

 

دل شه چون هوا پرست بود

ملک دین را ز وی شکست بود

دلش از شاهدان ساده عذار

در تمنای بوس و ذوق کنار

پاکی از خصم بر کنار نهد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۹ - حکایت شبروی محمود غزنوی و از هر کس خبر بدی و نیکی خود پرسیدن و از بدی بریدن و بر نیکی آرمیدن

 

شب که رهبان دیر شماسی

تازه کردی لباس عباسی

شاه غزنین سیاه پوشیدی

گرد شهر و سپاه گردیدی

تا سحر در لباس بیگانه

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۰ - حکایت دعا کردن پادشاه ترمذ که تا از کنیزکی که به محبت وی از تدبیر ملک بازمانده بود خلاصی یابد

 

شاه ترمذ کنیزکی زیبا

داشت دلکش چو نقش بر دیبا

یافت در دل به سوی او میلی

بلکه بر کشت عاقبت سیلی

عشق در دل چو شد قوی بنیاد

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳