بخش ۲۰ - حکایت دعا کردن پادشاه ترمذ که تا از کنیزکی که به محبت وی از تدبیر ملک بازمانده بود خلاصی یابد
شاه ترمذ کنیزکی زیبا
داشت دلکش چو نقش بر دیبا
یافت در دل به سوی او میلی
بلکه بر کشت عاقبت سیلی
عشق در دل چو شد قوی بنیاد
رخنه در کار ملک و دین افتاد
یک شبی روی بر زمین مالید
به دعا از دل حزین نالید
کای خداوند آسمان و زمین
بنده حکم تو هم آن و هم این
کارم از دست رفت دستم گیر
دست جان هوا پرستم گیر
پیش ازین داشتم دلی ساده
از هواهای نفس آزاده
نیک از بد بدان شناختمی
کار نیکان به آن بساختمی
دلربایی ببرد آن دل را
به دو صد غم سپرد آن دل را
نقش اویم ز لوح دل بتراش
پاکش از لوح آب و گل بتراش
سر به سر کن زیان و سودش را
به عدم باز بر وجودش را
تا به تدبیر ملک پردازم
کار از کار ماندگان سازم
این بگفت و سرشک خونین ریخت
خاک محرابگه به خون آمیخت
گریه از صاحب دعا بی قیل
بر وجود اجابت است دلیل
بامدادادن که پا به تخت نهاد
بازش آن بت به سینه رخت نهاد
عهد نوروز بود و فصل بهار
دامن گل به کف چو دامن یار
خیمه از حد شهر بیرون زد
سایه بان بر کنار جیحون زد
دید از سبزه بر لب جیحون
گستریده بساط سقلاطون
دست جانان به صد نشاط به دست
شاد و خرم بر آن بساط نشست
آنچه اسباب کامرانی بود
وانچه ز آلات شادمانی بود
گرچه جا بر کنار دریا داشت
همه با یکدگر مهیا داشت
نیمروزان که وقتشان خوش شد
دل سوی بحرشان عنان کش شد
زورقی چون هلال از زر ناب
جمع در وی نشاط را اسباب
پیش شاه و کنیزک آوردند
ماه و خور در هلال جا کردند
شد روان زورق از کناره شط
می برید آب را به سینه چو بط
داشت شاه از نشاط پردازی
همچو بر بط فکنده شهبازی
ناگهان موجی از میان برخاست
زان دو زورق نشین فغان برخاست
رفت زورق به موج آب فرو
شد به مغرب دو آفتاب فرو
شه به حسرت کنیز را بگذاشت
به شنا ره به سوی شط برداشت
چون ازان لجه بر کنار رسید
اثری زان گزیده یار ندید
شد ز صدقی که بود در طلبش
به اجابت قرین دعای شبش
تازه شد رسم پادشاهی او
با همه خلق نیکخواهی او
آری آنجا که حکم هشیاریست
عاشقی ضد مملکتداریست
افتد از عشق ملک در کم و کاست
عشق و شاهی به هم نیاید راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی شاه ترمذ و کنیزکی زیباست که دلش به سوی او میل میکند. عشق شاه به کنیزک او را در مشکلات و دردسرهای عاطفی قرار میدهد. او دعا میکند و از خداوند میخواهد که در این وضعیت به او کمک کند. در حالی که عشق او عمیق میشود، توجهش به امور مملکت و دین کم میشود و در نتیجه، مشکلاتی در حکومت به وجود میآید.
در یک روز بهاری، شاه و کنیزک به کنار جیحون میروند و به عیش و شادی میپردازند. اما ناگهان طوفانی رخ میدهد و زورق آنها به دریا میافتد. شاه در حسرت کنیزک میماند و در نهایت درمییابد که عشق او نمیتواند با مسئولیتهای پادشاهیاش سازگار باشد. این شعر به تضاد بین عشق و مسئولیتهای حکومتی میپردازد و نشان میدهد که عشق میتواند بر امور مملکت تاثیر منفی بگذارد.
هوش مصنوعی: شاه ترمذ دختری زیبا و دلربا داشت که به زیبایی نقشهای روی پارچه دیبا بود.
هوش مصنوعی: در دل به سمت او تمایل پیدا کردم، اما در نهایت به شکست و آسیب دچار شدم.
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل انسان ریشهدار و قوی میشود، مشکلات و تزلزلهایی در امور دنیوی و مسائل مذهبی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: شبی در یک حالت ناامیدی و غم، دستم را به زمین مالیدم و دعا کردم. دل غمگینم را آشکارا بیان کردم و شکایت کردم.
هوش مصنوعی: ای خداوند آسمان و زمین، من بندهای هستم که تابع اراده و خواست تو هستم، چه در این دنیا و چه در آن دنیا.
هوش مصنوعی: کار من از کنترل خارج شده است، از دستم کمک بگیر و روح و جانم را در آغوش بگیر.
هوش مصنوعی: قبل از این، دلی داشتم که بیاز دغدغههای زندگی و خواستههای نفس بود.
هوش مصنوعی: من با تفکر در کارهای بد، به خوبیها پی بردم و بر اساس آن، کارهای نیک انجام دادم.
هوش مصنوعی: دلربایی او چنان است که دل را میبرد و در عین حال، آن دل را به دو صد غم و اندوه میسپارد.
هوش مصنوعی: من تصویر خود را بر صفحه دل میزنم، او را با دستانی پاک از دنیای مادی و ظاهری بساز.
هوش مصنوعی: باید زیان و سود را به طور کامل در نظر بگیری و در نهایت، وجودش را به حالت عدم برگردانی.
هوش مصنوعی: برای نظم بخشیدن به امور کشور، به تدبیر و تدبیر کار کسانی که باقی ماندهاند، میپردازم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و اشکهای خونینش بر روی زمین ریخت و خاک محل عبادت به خون آغشته شد.
هوش مصنوعی: گریه و تضرع از شخصی که دعا میکند، نشاندهنده این است که دعا مورد قبول واقع شده و اجابت آن حتمی است.
هوش مصنوعی: صبح که شد، آن معشوق زیبا که بر تخت دراز کشیده بود، دوباره به سینهام نزدیک شد.
هوش مصنوعی: در زمان نوروز، فصل بهار فرا رسیده و مردی که دامن گلی به دست دارد، همانند کسی است که عشق و محبت را در آغوش گرفته است.
هوش مصنوعی: چادر یا سایهبان، از مرز شهر خارج شده و در کنار رود جیحون برپا شده است.
هوش مصنوعی: نگاهی به زیباییهای طبیعت بر لب جیحون میاندازم که سفرهای رنگین و دلپذیر مانند سفرهی سقلاطون (سفرهای از نعمتها) گسترده شده است.
هوش مصنوعی: دست محبوب با شادی و نشاط فراوان بر آن سفره نشسته است و لحظات خوشی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: تمامی چیزهایی که موجب خوشبختی و شادمانی انسان میشوند، و هر آنچه که برای ایجاد خوشحالی و رضایت لازم است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هر کس در کنار دریا جای خاص خود را داشت، اما همه به یکدیگر آماده کمک بودند و در کنار هم جمع شده بودند.
هوش مصنوعی: در زمانهای میانه روز که خوشیهای زندگی پیش میآید، دل انسان به سوی دریا و آزادی کشیده میشود.
هوش مصنوعی: یک قایق مانند هلالی از طلای خالص، در خود شادی و نشاط را گرد آورده است.
هوش مصنوعی: قبل از پادشاه و خدمتکارش، زیبایی و درخشندگی همچون ماه و خورشید را به نمایش گذاشتند و در فضا به شکل هلال قرار دادند.
هوش مصنوعی: قایق از کنار رودخانه حرکت کرد و آب را مانند یک مرغابی به سمت خود میکشید.
هوش مصنوعی: شاه به سبب خوشحالی و سرزندگیاش، مانند پرندهای که بر روی آب نشسته، به شادی و نشاط خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: ناگهان از میان دریا، موجی به وجود آمد و از آن دو قایقنشین صدایی بلند شد.
هوش مصنوعی: کشتی در امواج آب غرق شد و به سمت مغرب دو خورشید رفت.
هوش مصنوعی: پادشاه با حسرت کنیز را رها کرد و به سوی رودخانه حرکت کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که از آن دریاچه به کنار رسید، هیچ نشانهای از آن دوست گزیدهاش ندید.
هوش مصنوعی: به خاطر صداقت و ارادتی که در جستجوی او داشت، دعای شبش مورد قبول واقع شد.
هوش مصنوعی: پادشاهی او به تازگی به رسم و رسوم جدیدی تبدیل شده است و او با همگان با نیکخواهی و خوبی رفتار میکند.
هوش مصنوعی: در جایی که عقل و آگاهی حاکم است، عشق و دلبستگی با مسائل حکومتی و مدیریت کشور در تضاد است.
هوش مصنوعی: از عشق، سلطنت و جایگاه انسان به نقص و کاستی دچار میشود و عشق و پادشاهی هرگز با یکدیگر سازگار نخواهند بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.