جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲ - در صفت عدل و نصفت
چیست عدل آنکه بگذری ز فضول
نکنی از طریق شرع عدول
شرع را نصب عین خود سازی
چشم بر غیر آن نیندازی
چون گماری به کار اندیشه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۰ - جواب
گفت اعیان همه صفات مرا
صورتند و شئون ذات مرا
وان صفات و شئون مذکوره
صور ذات و ذات ذوالصوره
نیست ذوالصوره را تغیر حال
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۱ - در بیان آنکه ملازمت مصلی مر شطر مسجد حرام را بنا به انقیاد امر حق و اتباع شریعت اوست و الا هویت حق سبحانه چنانکه در قبله مصلی هست در جمیع جهات هست
گر مصلی کند به وقت صلاة
روی در کعبه از جمیع جهات
باشد از حق بدان جهت مأمور
ور نه حق نیست اندر آن محصور
روی در روی او بود هیچ کس
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - تتمه قصه غوری
مرد غوری گرسنه و تشنه
رمقی در تن از حیاتش نه
لنگ لنگان به خانه روی نهاد
هر که پرسید ازو جوابش داد
که زدم گام تا توانستم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه چون پیری غالب یا یاری طالب یافت نشود عزلت بهتر از صحبت نماید چنانکه درین روزگار اختیار عزلت و ترک صحبت باید کرد
کل من کان یوثر العزله
حصل العزلت بلا مهله
چون بود عزلتت ز صحبت به
پا ز صحبت به کنج عزلت نه
عزلت آمد کلید گنج شهود
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - اشارة الی قوله علیه السلام من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلیقل خیرا او لیصمت
مصطفی کش جوامع الکلم است
که بدان سلک شرع منتظم است
بعد من کان مؤمنا بالله
و بیوم ینال فیه جزاه
گوهر صدق بی تفاوت سفت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۷ - رجوع به آنچه پیش از این اشارتی به آن رفته بود
پیش ازین ذکر قاصد و نامه
زد به لوح بیان رقم خامه
نامه ای بود بس عظیم الشان
قرة العین خواجه مرسل آن
حاصل نامه آنکه می باید
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۱۳ - اشارة الی الایمان بالانبیاء علیهم السلام
انبیا برگزیدگان حق اند
برده از کل ما خلق سبق اند
بر سوای خود از بنی آدم
فضل دارند بر ملائکه هم
نفس شیطان به قصد جرم و گناه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳ - اشارت به ملائکه مهیمین که لایزال در شهود جمال حضرت حق مستهلکند و مستغرق
از ملایک جماعتی هستند
کز می عشق جاودان مستند
نی ز خود نی ز خلقشان خبری
نی به خود نی به خلقشان نظری
برده از خلق در وجود سبق
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۹ - حکایت ذوالنون و ابو یزید قدس الله تعالی سرهما
داد ذوالنون به بایزید پیام
کای گرفته به خواب خوش آرام
سر برآور که وقت بیگه گشت
پای در نه که کاروان بگذشت
بایزیدش جواب داد که مرد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۶ - اشارت به حال جماعتی که شراب عشق از جام صورت خورده اند و پی اصلا به جمال معنی نبرده اند
آن یکی از حجاب پیچاپیچ
غیر صورت دگر نبیند هیچ
ببرد حسن صورت از راهش
نشود دل ز معنی آگاهش
اهل عالم همه درین کارند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۷ - اشارت به حال جماعتی که پی به کمال معنی برده اند اما شراب عشق آن جز از جام صورت نخورده اند دایما در کشاکش اند از صورتی خلاص ناشده به دیگری گرفتار شوند اعاذناالله و جمیع المسلمین عن ذلک
وان دگر گرچه عاشق صور است
لیک معشوقش از صور دگر است
حسن معنیست دیده در صورت
چشم ازان دوخته ست بر صورت
هست در دیده حسن معنی خام
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۱ - حاصل جواب عارف از سؤال پسر
سخن عارف ستوده سیر
چون به اینجا رسید پیش پسر
گفت کای فهم را مهیا تو
عشق من بود ازین قبل با تو
رخت آیینه مصفا بود
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۵ - در بیان آنکه روش عارف به خلاف ارباب فکر و نظر از مؤثر است به اثر
روش عارف نکو رفتار
از مؤثر بود سوی آثار
چون دل او ز زنگ کثرت رست
داد او را شهود وحدت دست
دید نور بسیط بی پایان
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۵ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم من تشبه بقوم فهو منهم
هر که در زی پاک کیشان است
به حدیث نبی از ایشان است
با تو گویم که زی ایشان چیست
گر توانی به زی ایشان زیست
اتباع شریعت نبوی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۱ - حکایت آنچه رسول صلی الله علیه و سلم در حق آن زن بخیل گفته است
شد به پیش رسول بیوه زنی
از نهال قبول میوه کنی
وصف او کرد با رسول کسی
زد ز اعمال خیر او نفسی
که همه روز روزه می دارد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۶ - حکایت آن میپرست که به مراتب کمال پیوست؛ از وی سبب آن پرسیدند گفت این از برکت آن یافتم که هرگز جام می بر لب نیاوردم که بر عزیمت آن بوده باشم که به جام دیگر آلوده گردم
میپرستی رو به راه توبه کرد
وز گنه جا در پناه توبه کرد
یافت از توبه مقامات بلند
وآمدش صید ولایت در کمند
سالها در کار می بشتافتی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۳ - در مذمت فرزند ناخلف
اینکه گفتم حال فرزند نکوست
کش به اصل خویش پیوند نکوست
آن که باشد بد سگال و بد سرشت
در سرشت او هزاران خوی زشت
به بود کز سلک دوران داریش
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۰ - حکایت آن موسوس سودایی که به سبب آلایش جانوران دریایی دست از آب دریا شست و آبی پاکیزه تر از آب دریا جست
آن موسوس بر لب دریا نشست
تا کند بهر تقرب آبدست
دید دریایی پر از ماهی و مار
چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
هر طرف مرغان آبی در شناه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۳ - حکایت خروس و مؤذن
با خروس آن تاجدار سرفراز
آن مؤذن گفت در وقت نماز
هیچ دانا وقت نشناسد چو تو
وز فوات وقت نهراسد چو تو
با چنین دانایی ای دستانسرای
[...]