گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

ای یار مرا غم تو یارست

عشق تو ز عالم اختیارست

با عشق تو غم همی گسارم

عشق تو غمست و غمگسارست

جان و جگرم بسوخت هجران

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

کار دل از آرزوی دوست به جانست

تا چه شود عاقبت که کار در آنست

کرد ز جان و جهان ملول به جورم

با همه بیداد و جور جان جهانست

عشوه دهد چون جهان و عمر ستاند

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست

کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست

در آرزوی خواب شب از بهر خیالت

حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست

بی‌روز رخ خوب تو دانم خبرت نیست

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

عشق تو بی‌روی تو درد دلیست

مشکل عشق تو مشکل مشکلیست

بی‌تو در هر خانه دستی بر سریست

وز تو در هر کوی پایی در گلیست

بر در بتخانهٔ حسنت کنون

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

یار با من چون سر یاری نداشت

ذره‌ای در دل وفاداری نداشت

عاشقان بسیار دیدم در جهان

هیچ‌کس کس را بدین خواری نداشت

جان به ترک دل بگفت از بیم هجر

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

از بس که کشیدم از تو بیداد

از دست تو آمدم به فریاد

فریاد از آن کنم که آمد

بر من ز تو ای نگار بیداد

داد از دل پر طمع چه دارم

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

مرا با دلبری کاری بیفتاد

دلم را روز بازاری بیفتاد

مسلمانان مرا معذور دارید

دلم را ناگهان کاری بیفتاد

قبای عشق مجنون می‌بریدند

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

عشق تو بر هرکه عافیت به‌سر آرد

هر دو جهانش به زیر پای درآرد

عقل که در کوی روزگار نپاید

بر سر کوی تو عمرها به‌سر آرد

صبر که ساکن‌ترین عالم عشق است

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

با قد تو قد سرو خم دارد

چون قد تو باغ، سرو کم دارد

وصلت ز همه وجود به لیکن

تا هجر تو روی در عدم دارد

شادم به تو و یقین همی دانم

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲

 

تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد

جز با غم هجر تو دلم کار ندارد

بی‌رونقی کار من اندر غم عشقت

کاریست که جز هجر تو بر بار ندارد

دارد سر خون ریختنم هجر تو دانی

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴

 

دلم را انده جان می‌ندارد

چنان کاید جهانی می‌گذارد

حدیث عشق باز اندر فکندست

دگر بارش همانا می‌بخارد

چه گویم تا که کاری برنسازد

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

بدیدم جهان را نوایی ندارد

جهان در جهان آشنایی ندارد

بدین ماه زرینش در خیمه منگر

که در اندرون بوریایی ندارد

به عمری از آن خلوتی دست ندهد

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

جمالش از جهان غوغا برآورد

مه از تشویر واویلا برآورد

چو دل دادم بدو جان خواست از من

چو گفتم بوسه‌ای صفرا برآورد

ز بی‌آبی و شوخی در زمانه

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵

 

باز دستم به زیر سنگ آورد

باز پای دلم به چنگ آورد

برد لنگی به راهواری پیش

پیش از بس که عذر لنگ آورد

پای در صلح نانهاده هنوز

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶

 

حسنش از رخ چو پرده برگیرد

ماه واخجلتاه درگیرد

چون غم او درآید از در دل

صبر بیچاره راه برگیرد

شاهد جانم و دلم غم اوست

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹

 

نه دل کم عشق یار می‌گیرد

نه با دگری قرار می‌گیرد

از دست تو آن سرشک می‌بارم

کانگشت ازو نگار می‌گیرد

سرمایهٔ صدهزار غم بیش است

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳

 

درد تو صدهزار جان ارزد

گرد تو نور دیدگان ارزد

نه غمت را بها به جان بکنم

که برآنم که بیش از آن ارزد

گرچه بر من یزید عشق غمت

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹

 

نه چو شیرین لبت شکر باشد

نه چو روشن رخت قمر باشد

با سخنهای تلخ چون زهرت

عیش من خوشتر از شکر باشد

تو به زر مایلی و نیست عجب

[...]

۷ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰

 

عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد

درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد

مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش

مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد

چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی

[...]

۷ بیت
انوری
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۷