جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالههای دل زار زار ما
دردا و حسرتا که به جز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
آن شد که غمگسار غم ما تو بودهای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جدایی سخن میگوید و ابراز میکند که عشق محبوبش به او درد و رنجی عمیق بخشیده است. او از اینکه محبوبش از حال و روز او بیخبر است، دردخور و غمگین است و احساس میکند که روزگار به او بد کرده است. شاعر به یاد روزهایی میافتد که محبوب در کنار او بوده و حالا تنها خاطرات و غم عشق باقی مانده است. او تأکید میکند که غم محبوبش تنها دلیل رنج او شده و قضا و قدر در این وضعیتی که برایش پیش آمده، دخیل است.
هوش مصنوعی: عزیزم، عشق تو به جانم نفوذ کرده و کار ما به جایی رسیده که متأسفانه تو هیچ اطلاعی از وضعیت و حال و روز ما نداری.
هوش مصنوعی: من به خاطر مشکلاتی که زمانه برایم پیش آورده، از کار تو ناراحتم. ای کسی که مانند زمانه بد هستی، لطفاً به کارهایم نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: هر شب در آسمان صدای ناله و فریاد دل شکسته ما به خاطر دوری تو به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ای کاش، افسوس که تنها یادگار ما از آن زمان، بار غم و اندوهی است که با ما باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ما در کنار هم بودیم و درگیر سختیهای زندگی، تا زمانی که روزگار تو را در کنار ما قرار داد.
هوش مصنوعی: امروز تنها کسی که میتواند درد و غم ما را تسکین دهد، خود تو هستی که خودت غمگین شدهای.
هوش مصنوعی: بله، به دلخواه خود ما نبود که اختیار عشق را در دست بگیریم، بلکه تقدیر و سرنوشت این اختیار را در دست ما میگذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما
در نیک و بد موافق و انده گسار ما
وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش
زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک
[...]
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
تا بشکند ز باده گلگون خمار ما
شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی
[...]
یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
[...]
ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما
چونست حال آن صنم گلعذار ما
باشد عنایتش به سوی خستگان هجر
یا دارد او فراغتی از روزگار ما
بربود دل ز دستم و درپای غم فکند
[...]
پامال ترکتاز خزان شد بهار ما
ای تیره روز ما و سیه روزگار ما
از تیرهروزگاری ما ره نمیبرد
دست سحر به دامن شبهای تار ما
بر خلق عید خویش مبارک که دهر خواند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.