گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

باشد دلم ز روی روی جناب دوست

آشفته تر ز طره پرپیچ وتاب دوست

دادیم نقد هستی خود را که داشتیم

اما نرفته هیچ به خرج حساب دوست

غیر از طریق جور و رسوم ستمگری

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

کس نگوید ختن وتبت وتاتاری هست

به کف صبحدم از زلف تو تا تاری هست

نه بجز ذکر تو در روز وشبم کاری هست

نه به جز فکر تو در سال و مهم کاری هست

می توان گفت که دارد ز دل من خبری

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

هر ناله ای که بربط وطنبور می کند

پیغام دلبری است که مذکور می کند

گوید که گر شوی توچوبهرام گورگیر

ناگه شکار عاقبت گور میکند

مستان بر اینکه باده دهد نشئه هوشیار

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود

به گمانم رسد آن تنگ دهان خواهدبود

رفت دل در بر دلدار و شداسوده زغم

آری آن کو رسد آنجا به امان خواهد بود

تاکند سرو قدی جا به کنارم شب وروز

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

دردعشق یار را تدبیر نتوانم نمود

پنجه اندر پنجه تقدیر نتوانم نمود

در ره سیلاب اشک چشم بنیان دلم

شد چنان ویرانه کش تعمیر نتوانم نمود

چاره دیوانه این باشدکه زنجیرش کنند

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

دلبر سیمین تن من دل ز آهن باشدش

با همه مهر آنچه داردکینه با من باشدش

با دل من جنگ داردگویی آن مژگان سنان

کابروی چون تیغ و زلف همچوجوشن باشدش

دارد از لب غنچه از روگل زموسنبل کجا

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

بر دلم خورده تیر مژگانش

نبرم جان ز زخم پیکانش

خویش را یوسف افکند در چاه

گر ببیند چه زنخدانش

خوار گردد به چشم بلبل گل

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

من همی گویم که عاشق بر رخ آن دلبرم

آبرو بردم زعشق ای خاک عالم بر سرم

آن سمندر بود کاندر آتش سوزان بسوخت

من ندارم تاب این کز پیش آتش بگذرم

یاد دارم اینکه با شمعی شبی پروانه گفت

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

ما عاشقان مست دل از دست داده ایم

از دست رفته ایم وز پا اوفتاده ایم

چشم ازجهان وهرچه در اوهست بسته ایم

بر روی خویشتن در دولت گشاده ایم

هر جا که عاشقی است به پیشش نشسته ایم

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

این صنم کیست که نبود بشری بهتر از این

کس ندیده است ونبیند دگر بهتر از این

گر که غلمان پدری گردد وحوری مادر

که نیارند به عالم بشری بهتر از این

گفتمش از نظری دین ودلم بردی گفت

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

هر صفائی که دارد آن مه رو

هست من را چون هستیم هست او

هرکه همرنگ یار نیست بلی

نیست عشقش به غیر رنگ وبو

من وآن شوخ هردو خم داریم

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸

 

بر آتش دلم آن مه ز مهر آب زده

ویا به عارض گلرنگ خودگلاب زده

چه تیغ ها که ز مژگان کشیده بر مریخ

چه طعنه ها که زطلعت برآفتاب زده

منجم آمد وگفتا نبودوقت خسوف

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

 

وفا گر بگوئیم داری نداری

صفا گر بگوئیم داری نداری

به ما بوسه ای از لب شکرینت

روا گر بگوئیم داری نداری

به هر کس تو را التفات است اما

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶

 

گفتی از چیست که شیرین سخنی

ای صنم بسکه توشیرین دهنی

وصف لعل شکرین تو مرا

شهره کرده است به شیرین سخنی

پیش زلفت ندهد بوبه مشام

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۷ - مناجات

 

الهی سزاوار ناریم ما

ولی از تو امیدواریم ما

دو چشمی که بینای انوار توست

کجا کی سزوار او نار توست

زبانی که از تو شده شکر گو

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم

 

بر ذوالجناح شد چو شه بی‌سپه سوار

گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار

کلثوم در برابرش آمد علم به کف

زینب به پیش مرکب او شد رکابدار

گفتش روی و می‌رودم روح از بدن

[...]

۱۲ بیت
بلند اقبال