مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - اندرز
آسان گذران کار جهان گذران را
زیرا که جهان خواند خردمند جهان را
پیراسته می دار به هر نیکی تن را
آراسته می خواه به هر پاکی جان را
میدان طمع جمله فرازست و نشیب است
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - ناله از روزگار
دست بر زخم من فلک نگشاد
تا درین سمج بی درم نه ببافت
کس چو من گوهری به نظم نسفت
کس چو من حله ز نثر نبافت
از چنین کارهای بی ترتیب
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - نصیحت
عذر بی منفعت نهادن چیست
پیش دانش بر ایستادن چیست
مرگ را زاده ایم و مرده نه ایم
خویشتن را غرور دادن چیست
پس چو در جمله می بباید مرد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - مدح ابورشد رشید
مجلس سامی جمالی را
بنده مسعود سعد خدمت کرد
مجلسی را که چون بهشت خدای
معدن جاودانه نعمت کرد
واندرو حشمت خداوندیست
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - ستایش
ای بزرگی که باغ رادی را
شاخ بأس تو فتح بار آورد
تیغ تیز تو در مصاف عدو
شرک را تا به حشر کار آورد
حیدری صولتی و خنجر تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - در پنجاه و هفت سالگی
پنجاه و هفت رفت ز تاریخ عمر من
شد سودمند مدت و ناسودمند ماند
و امروز بر یقین و گمانم ز عمر خویش
دانم که چند رفت و ندانم که چند ماند
فهرست حال من همه با رنج و بند بود
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸ - مدیح
ای بزرگی که سوی درگه تو
ره بزرگان به دیدگان سپرند
فخر جویند و بنده تو شوند
جان فروشند و مدحت تو خرند
مرکبان تو میزبانانند
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - ستایش پادشاه
ملکا جهان ز عدل تو به نوبهار ماند
کف راد تو بدین ابر زمین نگار ماند
تو بزرگ شهریاری و که دید شهریاری
که ز جمع شهریاران به تو شهریار ماند
تو شکار شیر خواهی و بدان نشاط جویی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - حسب حال
کدام رنج که آن مر مرا نگشت نصیب
کدام غم که بدان مر مرا نبود نوید
اگر غم دل من جمله عمر میبودی
به گیتی اندر بیشک بماندمی جاوید
همی بپیچم از رنج چوشوشه زر
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - مدح سید محمد ناصر
شعر سید محمد ناصر
دل من شاد کرد و خرم کرد
شدم از گرمی طبیعی پوست
همچو تشنه که آب باید سرد
بر دل من نشاط رامش یافت
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - مدح
سرفرازا ز خدمت تا شدم دور
بباشد دیدگانم هر زمان تر
چنان گریم که بی معشوق عاشق
چنان نالم که بی فرزند مادر
وگر آتش زنی اندر دل من
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۶ - ثناگری
ای نظم تو چو رای بگذشته از اثیر
در نظم هست لفظ تو چون لؤلؤ نثیر
ماننده ستاره ست اندر شب سیاه
معنی روشن تو در آن خط همچو قیر
در بزم و رزم چون تو که باشد شجاع و راد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴ - نبشتن ز گفتن مهمتر شناس
نبشتن ز گفتن مهمتر شناس
به گاه نوشتن بجا آر هوش
سخن با قلم چون قلم راست دار
به نیک و به بد در سخن نیک کوش
دو نوک قلم را مدان جز دو چیز
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷ - دست بدان قبضه خنجر زدیم
گردن و گوش غزل و مدح را
بی حد پیرایه و زیور زدیم
بی مر با بخت در آویختیم
با فلک سفله بسی سر زدیم
سود ندیدیم ز نوک قلم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - هزل
بتی یافتم دوش گفتم به حرص
که امشب جماعی فراوان کنم
رگ من بخسبید و خفته بماند
ندانستمش تا چه درمان کنم
بدو گفتم ار چاره آن کنی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۵ - از زبان ملک ارسلان گوید
من مایه عدل و مایه جودم
سلطان ملک ارسلان مسعودم
خورشید جهان فروز شد رأیم
باران زمین نگار شد جودم
محمود خصال و رسم و ره رانم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - ای خروس
ای خروس ایچ ندانم چه کسی
نه نکو فعلی و نه پاک تنی
سخت شوریده طریقیست تو را
نه مسلمانی و نه برهمنی
طیلسان داری و در بانگ نماز
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - توصیف اسب
مرکبش فعل برق و صرصر پای
وهم گردد سبک چو خاست ز جای
سنگ در زیر سم او گرداست
رخش خیز است و دلدل آورد است
در نوردد زمین همی بتگی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
مرا روی تو ای نازنین نگار
به دی ماه بسی خوشتر از نوبهار
من از روی تو چون زرد شد چمن
گل و لاله سوری چینم ز بار
نه چون قد تو سروی به بوستان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
آمد آهسته با کرشمه و ناز
دوش نزد من آن نگار طراز
زلف پرپیچ بر شکست به گل
چشم پر خواب سرمه کرده به ناز
بر نهاده بر ابروان چوگان
[...]