گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای نظم تو چو رای بگذشته از اثیر

در نظم هست لفظ تو چون لؤلؤ نثیر

ماننده ستاره ست اندر شب سیاه

معنی روشن تو در آن خط همچو قیر

در بزم و رزم چون تو که باشد شجاع و راد

در نظم و نثر کیست چو تو شاعر و دبیر

گویا شود ز خواندن شعرت زبان گنگ

روشن شود ز دیدن آن دیده ضریر

هنگام فضل طبع تو بحری بود دمان

هنگام جود دست تو ابری بود مطیر

تا در جهان جوانی و پیری بود مدام

جفت و قرینت بخت جوان باد و رای پیر