گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ای نظم تو چو رای بگذشته از اثیر

در نظم هست لفظ تو چون لؤلؤ نثیر

ماننده ستاره ست اندر شب سیاه

معنی روشن تو در آن خط همچو قیر

در بزم و رزم چون تو که باشد شجاع و راد

در نظم و نثر کیست چو تو شاعر و دبیر

گویا شود ز خواندن شعرت زبان گنگ

روشن شود ز دیدن آن دیده ضریر

هنگام فضل طبع تو بحری بود دمان

هنگام جود دست تو ابری بود مطیر

تا در جهان جوانی و پیری بود مدام

جفت و قرینت بخت جوان باد و رای پیر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر

یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر

عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من

ابر بهارگاهی و بختور در مطیر

گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا

[...]

فرخی سیستانی

نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر

زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر

کار جهان بدست یکی کاردان سپرد

تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر

چون او نبوده اند، اگر چند آمدند

[...]

ناصرخسرو

با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر

تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر

تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار

چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر

گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان

[...]

منوچهری

نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر

با طالع مبارک و با کوکب منیر

ابر سیاه چون حبشی دایه‌ای شده‌ست

باران چو شیر و لاله‌ستان کودکی بشیر

گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر

آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر

بنشین بناز شاهی و باده دریده خور

لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر

رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه