یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱
از ماریه رفتی اگر اخبار رسیدن
گرگان عجم را
سگهای عرب بر نتوانست دریدن
شیران اجم را
با ببر دمان گربه نیارست فتادن
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲
قصد هلاک کردند مقصود کن فکان را
در سجده سر بریدند مسجود انس و جان را
عریاندر آفتابش پیکر طپید بر فرش
آن کش فراخت یزدان از عرش سایبان را
ای خاک خیره مگمار بر شرزه شیر روباه
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳
ماه مدینه از حرم کرد چو راه کربلا
گشت طلایه اجل قاید شاه کربلا
راهنمای قتل شد پیش خرام خیل غم
دید مباشر قدر سان سپاه کربلا
عرصه دار و گیر شد دامن ودشت ماریه
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴
کمر بستی به خون ای پیر گردون نوجوانی را
بخواری بر زمین افکندی آخر آسمانی را
به دام فتنه از منقار تیر و مخلب خنجر
شکستی پر همایون طایر عرش آشیانی را
بهار آید همی تا خار بومی را خزان کردی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۵
زهی از دست سوگت چاک تا دامن گریبانها
ز آب دیده از سودای لعلت دجله دامانها
چه خسبی تشنه لب از خاک هان برخیز تا بینی
به هر سو موج زن صد دجله از سیلاب مژگانها
تو خود لب تشنه یک جرعه آب و بارها از سر
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۶
حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواریها
نگون باد ازهیون چرخ این زرین عماریها
سراری عز و دولت را ستیزه چرخ کرد آخر
به دل دولت به درویشی عوض عزت به خواریها
یکی چونان که نیلوفر در آب از اشک ناکامی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷
درفش افتاد عباس جوان را
فلک داد ای فلک داد
علم شد رایت ماتم جهان را
فلک داد ای فلک داد
مرا با رنج این سوک روان کاست
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸
آشوب بهم برزده ذرات جهان را
کامشب شب قتل است
هنگامه حشر است زمین را و زمان را
کامشب شب قتل است
با آنکه در این منظره کآن طارم علوی است
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۹
مقرون به هدف خواهی اگر تیر دعا را
با عیش بدل گر طلبی طیش عزا را
آسوده ز غم جوئی اگر شاه و گدا را
وز شهر برون غایله رنج و با را
کوته ز گریبان جهان دست بلا را
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۰
در شبت پوشیده بینم روز محشر آفتاب
آفتاب باز سرکش آفتاب
وز صباحت آشکارا شام دیگر آفتاب
آفتاب باز سرکش آفتاب
سست از این سخت ابتلا ذرات را بالا و پست
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۱
نی همین در چار ارکان شش جهت ماتم بپاست
کی رواست سرنگون گردی فلک
زین عزا هشتم زمین تا نه فلک ماتم سراست
کی رواست سرنگون گردی فلک
بال قدرت قاصر و دام گرفتاری بلند
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۲
زین مصیبت نه همین از خاکیان ماتم بپاست
کی رواست سرنگون گردی فلک
چهار ارکان شش جهت با نه فلک ماتم سراست
کی رواست سرنگون گردی فلک
نعره جن و ملک در ماتم فخر امم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۳
سلخ ماه طرب و غره شهر الم است
نوبت ماتم خورشید کواکب حشم است
آسمان کرده به خون شه دین ساز مصاف
سپهش اختر وطغرای هلالش رقم است
تکر گردون سزد ار شد حبشی جامه از آنک
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۴
هفته کین مه شر سال دغل قرن دغاست
خون هدر مال هباست
شب غم روز ستم شام الم صبح عزاست
خون هدر مال هباست
فتنه بیدار و امان خفته وخصم از در کین
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۵
خود کجا آن جسم نغز آن جان پاک ای ذوالجناح
جای جست از پشت زین بر روی خاک ای ذوالجناح
وقت جان دادن به بالین اندرش مادر نبود
چهر و چشم از خاک و خون گردش که پاک ای ذوالجناح
خورد دلسوزی غم تجهیز او یا آمدش
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۶
خود ندانم تا چه خواهد کرد یزدان با یزید
روز محشر در قصاص خون یک عالم شهید
چرخ محشر زار زافغان یتیم اندر یتیم
خاک دریا بار از خون شهید اندر شهید
جز بر آن رخسار و قامت و آن قیامت زخم ها
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۷
زین عجب نشگفت اگر آمد شگفتی ها پدید
گوهر هستی هلاک و معنی کوثر شهید
تشنه کام از خون یک میدان شهید اندر شهید
بر زمین آورد گردون محشر کبری پدید
اندر آن معرض که دیوان سیاه است و سفید
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۸
رزم شامی و حجازی کم تر از محشر نباشد
یک نظر در نینوا کن گر ترا باور نباشد
گرنه ثارالله آمد خون شاه نینوائی
جاودانی این مصیبت را چرا آخر نباشد
از سگی چند آهو آسا شرزه شیری نیم بسمل
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۹
شد چو گرد ذوالجناح از عرصه هیجا بلند
شور رستاخیز گشت از خطه غبرا بلند
صاحب اورنگ یاقوتی ز زین شد سرنگون
یارب از بهر چه ماند این طارم خضرا بلند
آنکه از خونش ریاض لاله کاران گشت دشت
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۰
آن خدیو چار بالش صدر هفت ایوان چه شد
ذوالجناح ای ذوالجناح
خسرو دنیا و دین سلطان انس و جان چه شد
ذوالجناح ای ذوالجناح
پروریدت سالها تا کش چنین روز ای دریغ
[...]