خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۹ - در مدح علاء الدین اتسز شاه خوارزم
افاق زیر خاتم خوارزم شاهی است
مانا ز بخت یافت نگین پیمبری
پیش سپید مهرهٔ قدرش زبونتر است
از بانگ پشه دبدبهٔ کوس سنجری
از بهر آنکه نامهٔ درگاه او برد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۰
کیست ز اهل زمانه خاقانی
که تو اهل وفاش پنداری
دوستی کز سر غرض شد دوست
هان و هان تاش دوست نشماری
خواجه گوید که دوست دار توام
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۱
رو که سوی راستی بسیج نداری
مایه به جز طبع پیچ پیچ نداری
دایم پنداشتی که داری چیزی
هیچ نداری خبر که هیچ نداری
تا کی گوئی که بودهام به بسیجات
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۲ - در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است
به تعریض گفتی که خاقانیا
چه خوش داشت نظم روان عنصری
بلی شاعری بود صاحبقران
ز ممدوح صاحبقران عنصری
ز معشوق نیکو و ممدوح نیک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۳
صدرا تو را جلالت اسکندر است لیک
خضری که آب علم ز بحر یقین خوری
هم ظل ذوالجلالی و هم نور آفتاب
بر اسمانی و غم اهل زمین خوری
بر گنج سایه از پی بذل زر افکنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۴ - شعر قاضی تنوخی
رضیت بما قسم الله لی
و فوضت امری الی حالقی
لقد احسن الله فیما مضی
کذلک یحسن فیما بقی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۵ - در حماسه و مدح خود
شاعر مفلق منم، خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من عنصری و رودکی
زنده چو نفس حکیم نام من از تازگی
گشته چو مال کریم حرص من از اندکی
قالت من نیمروز، حالت من نیمشب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۶
بس کن از سودای خوبان داشتن خاقانیا
کز سر سودا خرد را در سر آرد خیرگی
صورت خوبان به معنی چون ببینی آینه است
کز برون سو روشنی دارد درون سو تیرگی
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۷ - در نکوهش بغداد
ای باغ داد و بیضهٔ بغداد مرحبا
دورانگه سپهر و سفرگاه انجمی
از نور و نور و سور و سرور و چراغ و باغ
چرخ چهارمی نه که فردوس هشتمی
هستت ز رنگ و بوی همه چیزها ولیک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۸
دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم
باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی
بر لب دجله ز بس نوش لب نوشلبان
غنچه غنچه شده چون پشت فلک روی زمی
نازنینان عرب دیدم و رندان عجم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۹
ای بزم تو فروخته رایات خرمی
در شان عهدت آمده آیات محکمی
از غایت احاطت و از قوت و شرف
هم جرم آفتابی و هم چرخ اعظمی
وقت است کز برای هلاک مخالفان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۰ - در مرثیهٔ اسپهبد کیالواشیر
چراغ کیان کشته شد کاش من
به مرگش چراغ سخن کشتمی
گرم قوتستی چراغ فلک
به آسیب یک دم زدن کشتمی
گرم دست رفتی به شمشیر صبح
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۱
خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر
نانت جوین چراست سخنهات گندمی
مردی، چرا شوی به در عامه طفلوار
شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۲
باور نکردمی که رسد کوه سوی کوه
مردم رسد به مردم، باور بکردمی
کوهی بد این تنم که بدو کوه غم رسید
من مردمم چرا نرسیدم به مردمی؟
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۳
گر از غم خلاصی طلب کردمی
هم از نای و نوشی سبب کردمی
مرا غم ندیم است خاص ارنه من
چو عامان به نوعی طرب کردمی
اگر غم طلاق از دلم بستدی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۴
عالمی بس دیو رای است ارنه من
نام حور دل فریبش کردمی
ارغوانش زعفران ساید همی
ور نسودی من عتابش کردمی
شهربانووار چون رفتی به راه
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۵
اهل بایستی که جان افشاندمی
دامن از اهل جهان افشاندمی
گر مرا یک اهل ماندی بر زمین
آستین بر آسمان افشاندمی
شاهدان را گر وفائی دیدمی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود
چشمهٔ خون ز دلم شیفتهتر کس را نی
خون شو ای چشم که این سوز جگر کس را نی
تنم از اشک به زر رشتهٔ خونین ماند
هیچ زر رشته ازین تافتهتر کس را نی
هیچ کس عمر گرامی نفروشد به عدم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۷ - در هجو رشید الدین وطواط
رشیدکا ز تهی مغزی و سبک خردی
پری به پوست همی دان که بس گران جانی
گه شناس قبول از دبور بیخبری
گه تمیز قبل از دبر نمیدانی
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۸ - در مرثیهٔ سلطان شرق
گویند کز تبی ملک الشرق درگذشت
ای قهر زهردار الهی چنین کنی
مرگ از سر جوان جهانجوی تاج برد
ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی
شاهی خدای راست که حکم این چنین کند
[...]