واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱ - در بنای مدرسه نواب سلطان
در زمان دولت خاقان عهد
آن چراغ افروز شرع مصطفی
شاه دین عباس ثانی، آنکه هست
رایت قانون دین، از وی بپا
از رخ آیینه ایام گشت
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲ - در رسیدن کسی بشغل قضاوت سرود
این منصب والا، بتو میمون بادا
بد خواه تو را، جگر ز غم خون بادا
چون دادرس خلق شدی، شد تاریخ
«این دادرسی برتو همایون بادا»
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳ - تاریخ انجام عمارت خان عادل
جهان عقل و دانش، «خان عادل »
که حکمش را، جهانی بنده بادا
سریر معدلت، دایم مزین
بآن یکتا در ارزنده بادا
بسان کشتزار از ابر، دایم
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴ - تاریخ مرگ حاجی محمد حسین
چو رو کرد «حاجی محمد حسین »
بجنت از این عالم بی بقا
خروشان و جوشان ز دنبال او
روان گشت خون دل از دیده ها
دراین گلشن از تندباد اجل
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵ - تاریخ ساختمان تالاب رضی آباد
شد در «رضی آباد» بنا این تالاب
تا دل ز غبار غم بشویند احباب
تالار بفیض آن چو دیدم، تاریخ
گفتم که:«بود محیط فیض این گل آب »
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶ - تاریخ افزایش منصب صدر اعظم شاه عباس ثانی
ز خدمت شناسی شنهنشاه عادل
که برکوه باشد از او پشت مذهب
ز بس کوفت عدلش سر ظالمان را
بدزدد بخود دم، چو زنبور عقرب
بعهدش برآید اگر ناله از نی
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۷ - تاریخ زیبا بنائی
در این نیکو بنای دلگشا، از لطف حق هرگز
مبادا خاطرت از روزگار اندوهگین یارب
بدینسان کز زمین برخاست این دلکش بنا، دایم
در او تخم امید از خاک بر خیزد چنین یارب
در او جمعیت دلها، شود جاروب گرد غم
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۸ - تاریخ ساختن پنجره رواقی
ساخت بعهد خوش دولت «عباس شاه »
پنجره این رواق، آصف نیکو صفات
عقل چو تاریخ این پنجره پرسید از او
گفت: «بدیدم از این پنجره روی نجات »!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۹ - تاریخ وفات سالک قزوینی
بلبل گلشن سخن «سالک »
کرد از این دار چون قفس رحلت
از سخن نام خود بکلک زبان
کرد بر صفحه جهان مثبت
گرچه او را نبود فرزندی
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۰ - در تاریخ ساختمان عمارتی
ره آوردی ضرورت بود ما را
مبارک باد این شیرین عمارت
ره آورد اینکه گفتم بهر تاریخ:
«مبارک باد الهی این عمارت »!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۱ - تاریخ ساختمان طاقی
چون بحکم شاه دین پرور «سلیمان » زمان
آنکه از عدلش جهان امروز رشک جنت است
چشم عقل دور بینش، پاسبان ملک دین
فکرت رای متینش، برج حصن دولت است
هر نظر گرداندن از حزمش، بگرد مملکت
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۲ - در مرگ یوسف نامی سرود
«یوسف » مصر نکویی، از جهان
رفت و، چشم عالمی گرینده است
حلقه در گوش نوازشهای اوست
نام حاتم در جهان تازنده است
هرکجا آزاده مردی در جهان
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۳ - در تاریخ ایالت یافتن خانی
دگر شان دولت بلندی گرفت
ز خانی که ایام جویای اوست
فلک احتشامی که انوار عدل
چو خورشید تابان ز سیمای اوست
فروزنده نجمی، ز برج کمال
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۴ - تاریخ انجام سفینه یی
این طرفه «سفینه »یی که در وی
کشتی کشتی قماش معنیست
گیرند بکف، چو اهل فضلش
چون کشتی نوح و، کوه جودیست
هر سوی ز اهل قال، بحثی
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ انجام ساختمان کتابخانه یی
زین خانه ز بس برون شدن مشکل گشت
آسان نتواند نظر از شیشه گذشت
شد هشت از آنکه بهر تاریخ، از غیب
گفتند:«کتابخانه » میخواهد «هشت »
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۶ - در تاریخ ساختمانی
از حکم «سلیمان » شه فرخنده سرشت
«باب الجنة » از این بنا گشت بهشت
اتمام چو یافت، از پی تاریخش
دل خامه گرفت و، «جنت خلد» نوشت
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۷ - در مرگ کسی
دلم قمری صفت کوکو زنان گفت
که: «آه آزاد سروی از چمن رفت »
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۸ - تاریخ ساختمان خانهای
مبارک باد این درگاه سعد میمنت بنیان
که از هر طاق آن پیداست چون بال هما، دولت
بود هر خشت آن دست دعا و، بهر تاریخش
همی گوید:«گشاده باد این درگاه با دولت »!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۹ - تاریخ انجام ساختمان گنبذی
خور اوج شاهنشهی، سایه حق
محیط کرم، کوه مجد و شهامت
«سلیمان ثانی » که روشن چراغی
ندارد چو او خاندان کرامت
ز سرکوب میخ وجود مخالف
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۲۰ - تاریخ ساختمان حمامی
از برکات عهد دولت شاه عادل
آنکه ز همت اوست، خانه شرع آباد
گشته ز آب تیغش، گلشن عدل خرم
رفته زباد گرزش، خرمن ظلم برباد
سبزه شود ز لطفش، تیشه بفرق خارا
[...]