لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
واعظ قزوینی

«یوسف » مصر نکویی، از جهان

رفت و، چشم عالمی گرینده است

حلقه در گوش نوازشهای اوست

نام حاتم در جهان تازنده است

هرکجا آزاده مردی در جهان

هست، از جان و دل او را بنده است

کهنه گرگ روزگار بی وفا

کم چنین «یوسف » بچاه افگنده است

از پی تاریخ، میگردید فکر

زآنکه هر جوینده یی یابنده است

ناگهانم هاتفی گفتا: چرا

فکر تاریخت برنج افگنده است؟

چون جهان را پشت پا زد، خود بگفت:

«مردم، اما نام نیکم زنده است »!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نشاط اصفهانی

گفت آزاد است او یا بنده است

فانی است او یا که خود پاینده است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه