گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

عطاش را نه صوابست و نه خطا باعث

بس است بهر گرم ناله گدا باعث

اگرچه رزق گدا بازپس نمی گردد

مقدرست که می گرددش عطا باعث

خزان درود و سحاب آب داد و دهقان کشت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

بر طبع ساده زود شود خوشگوار بحث

دارد برای طفل شکر در کنار بحث

پر خشمگین مباش چنان کز پی نزاع

بر هر غبار خاسته سازی سوار بحث

از هر غمی به خاطر ما کین سبک تر است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

فسون خط تو پیغام بعثت و شب داج

نگاه پر رخ تو مصطفاست بر معراج

ظهور حسن تو امنیتی به دوران داد

که پادشه ز رعیت نمی ستاند باج

چه صلح بود که حسن تو باوفا انگیخت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

ای کعبه که گردت ننشیند به صفا هیچ

جایی که عطای تو بود کفر و خطا هیچ

نرخ نظر حسن قبول تو بلند است

ریزیم دل ار بر سر دل تا به سما هیچ

با قهر تو علت نه و با مهر بهانه

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

گوش گل می‌درد از مژده هنگام صبوح

زنده دارد نفس باد صبا نام صبوح

تا تو مرغ فلکی رام گلستان شده‌ای

خواب مرغ سحری رفته و آرام صبوح

تو گل از مرغ سحرگاه گرفتارتری

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

دهل و نای دریدیم به آوازه صبح

بانگ فتحی نشنیدیم ز دروازه صبح

دیر گشتیم ز فیض سحر آگاه، دریغ

جامه‌ای پاره نکردیم به اندازه صبح

کم خراشست دم مرغ سحر برخیزید

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

مانده ام با دلی از هجر عزیزان مجروح

دیده ام غرقه طوفان چو جگرگوشه نوح

در ره دوست هلاک زن و فرزند به جاست

بر در وصل وداع کس و پیوند فتوح

صد بهانه که یکی برنزند بر تقصیر

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

چگونه نام تو آریم بر زبان گستاخ

که یاد تو نتوان کرد در نهان گستاخ

اگر به گلبن تو بلبلی پناه آورد

کسی نمی زندش گل بر آشیان گستاخ

هر ارجمند که در راه تو شهید شود

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

چو نیست حد که به بالین نهیم سر گستاخ

چه سود از حرم امن و خوابگاه فراخ

هزار جا ز برون می زنند طبل رحیل

هنوز رخت ز ایوان کسی نبرده به کاخ

نشسته نغمه سرایان به هم چه دانستیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

بیگانه چون رود به در آشنا رود

آن کس که آشنای تو باشد کجا رود

از خاک بوس کوی تو تا پا کشیده ام

در راه من جدا روم و دل جدا رود

احرام عهد روز ازل، کعبه کوی دوست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

بر قفا چشمت نمی افتد چو این در واشود

آن زمان درگاه بشناسی که صدرت جا شود

آن که او در کلبه احزان پسر گم کرد یافت

تو که چیزی گم نکردی از کجا پیدا شود

دوست دارد از غریبان ناله بیچارگی

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

دوران می حسرت همه در ساغر ما کرد

بر هرچه نهادیم دل از دیده جدا کرد

نگشود قضا شست که آهی نکشیدیم

بر دوست ترم خورد خدنگی که خطا کرد

بازوی هنردارم و اقبال ندارم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

می‌روم جایی که غم آنجا ز دل‌ها می‌رود

ناله از هرجا که می‌خیزد به آنجا می‌رود

بعد جان دادن به دنبال اجل بینم چنانک

گوییا صد یوسف از پیش زلیخا می‌رود

تحفه رضوان اگر بر کف ندارم دور نیست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

هر سحر سلسله از پای سحر بگشایند

از گشادش گرهی از دل ما بگشایند

درد نایافتنم سوخت ندانم ز کجا

بلبلان را به چمن راه نوا بگشایند

کارم از زلف گره گر تو پیچیده تر است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

مجلس چو بر شکست تماشا به ما رسید

در بزم چون نماند کسی جا به ما رسید

دلال عشق بود خریدار دلستان

خود را فروختیم چو سودا به ما رسید

بال و پر از درازی منزل بسوختیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

در آشیان ما پر و بال هما رسید

هرجا رسید سایه دولت ز ما رسید

بلبل نمی شود که ننالد به بوستان

گلبن ز صوت و نغمه به نشو و نما رسید

کس ماجرای بلبل و پروانه حل نکرد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

در به روی عیش تا بستیم دیگر وانشد

صد کلید آورد بخت و قفل این در وانشد

در گریبانی که غم آویخت کمتر شد درست

خوش دلی کم دوخت جیبی را که یک سر وانشد

تا غم از ویرانه ما راه آمد شد گشود

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

آن بخت فتنه جو که تو دیدی به خواب شد

وان دل که بود سخت تر از خاره آب شد

گلگونه هوا و هوس رنگ واگذاشت

خال و خط عروس طبیعت خراب شد

دل را که حرف سوختگان داغ کرده بود

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد

رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد

با صد امید خواندند کز انتظار سوزند

چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد

صهبای راز دادند سرمست شوق کردند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

چه شور بود؟ که عشقت به من کرامت کرد

که نارسیده قیامت دلم قیامت کرد

حدیث من که ز مجموعه وفای تو خواند؟

که نه به خون دل و دیده اش علامت کرد

به کعبه دل من عاشقان نماز آرند

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۳۹
sunny dark_mode