گنجور

 
نظیری نیشابوری

چگونه نام تو آریم بر زبان گستاخ

که یاد تو نتوان کرد در نهان گستاخ

اگر به گلبن تو بلبلی پناه آورد

کسی نمی زندش گل بر آشیان گستاخ

هر ارجمند که در راه تو شهید شود

هما نمی کندش قصد استخوان گستاخ

اگر سؤالی از آب لب کنیم خیره ببخش

به میزبان کریم است، میهمان گستاخ

به کعبه سجده عارف نمی کنند قبول

اگر به دیر نهد پا بر آستان گستاخ

محرمات حرمگاه های معبودند

به مقتضای طبیعت مده عنان گستاخ

عجب که جان به سلامت برند مغروران

ستارگان قدرانداز و آسمان گستاخ

چگونه حرمت درویش پارسا ماند

سؤال زشت و، غنی سخت دل، زبان گستاخ

مباد صاعقه بی نیازیی بجهد

چنین مجوی «نظیری » ازو نشان گستاخ

 
 
 
صائب تبریزی

مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ

ترنج دست قضا را مکن نشان گستاخ

نهاده اند ز هر خار در کمان تیری

مکن نگاه به گلهای بوستان گستاخ

ز داغ شاه، نظرهاست هر شکاری را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه