گنجور

 
نظیری نیشابوری

در آشیان ما پر و بال هما رسید

هرجا رسید سایه دولت ز ما رسید

بلبل نمی شود که ننالد به بوستان

گلبن ز صوت و نغمه به نشو و نما رسید

کس ماجرای بلبل و پروانه حل نکرد

سرگشته ماند هرکه به این ماجرا رسید

با غمزه این معامله پیش از الست بود

حرف بلی نبود، که زخم بلا رسید

هرکسی به قدر طاقت خود می کشد غمش

آهن به قدر جذبه به آهن ربا رسید

یک خنده بر بضاعت درویش زد لبش

صد کاروان شکر به نی بوریا رسید

گردید تلخ عیش حریفان ز حسرتم

لذت شد از طعام چو چشم گدا رسید

آزار از جراحت بیگانگان رسد

مرهم منه که خم من از آشنا رسید

می ده که رفت نوبت مستوری و صلاح

طرف نقاب غنچه به دست صبا رسید

کس در جفا طریق رضا را به سر نبرد

در حیرتم که کار «نظیری » کجا رسید