گنجور

 
نظیری نیشابوری

هر سحر سلسله از پای سحر بگشایند

از گشادش گرهی از دل ما بگشایند

درد نایافتنم سوخت ندانم ز کجا

بلبلان را به چمن راه نوا بگشایند

کارم از زلف گره گر تو پیچیده تر است

سر این رشته ندانم ز کجا بگشایند

آخر ای گل گذری کن به گلستان تا کی؟

چشم نرگس به ره باد صبا بگشایند

بر هم افتاده دل و دیده برانداز نقاب

تا همه عقد گهر روی نما بگشایند

هر کجا فتنه آن چشم سیه در کارست

کفر باشد که زبان را به دعا بگشایند

سیر این دایره بد نیست ولی می ترسم

چشمم از خویش ببندند چو پا بگشایند

گر به میخانه «نظیری » برم این زمزمه را

مطربانم گره از بند قبا بگشایند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

بُوَد آیا که درِ میکده‌ها بگشایند

گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند

اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند

دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند

به صفایِ دلِ رندانِ صَبوحی زدگان

[...]

صائب تبریزی

چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند

در فردوس به روی دل ما بگشایند

وسعت دایره کون و مکان چندان نیست

که به یکبار دل و دیده ما بگشایند

دولت باقی و این عالم فانی، هیهات

[...]

قدسی مشهدی

هرکجا زنده‌دلان شست دعا بگشایند

باورم نیست که یک تیر خطا بگشایند

چند گویی نگشودند نقاب از رخ دوست؟

آب کش دیده و بگشا مژه، تا بگشایند

عزت اهل وفا، فرض بود بر همه کس

[...]

فیض کاشانی

بود آیا که در وصل شما بگشایند ؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایند ؟

اگر از خوفِ ستم‏های اعادی بِـسِتند ؛

دارم امید که از بهر خدا بگشایند

به صفای دل صاحب قدمان در مذهب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
حزین لاهیجی

بود آیا که ره مهر و وفا بگشایند؟

در فیضی به دل، از مصر لقا بگشایند

ای خوش آن وقت که در دامن شب های دراز

شب نشینان گره از زلف دوتا بگشایند

دیدن حسن دل افروز تو را دیده کم است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه