گنجور

 
نظیری نیشابوری

می‌روم جایی که غم آنجا ز دل‌ها می‌رود

ناله از هرجا که می‌خیزد به آنجا می‌رود

بعد جان دادن به دنبال اجل بینم چنانک

گوییا صد یوسف از پیش زلیخا می‌رود

تحفه رضوان اگر بر کف ندارم دور نیست

تا به مرگ از طفلیم ایمان به یغما می‌رود

شاید ار دردی به محتاجان فروشد میْ‌فروش

هرکه را یک درهمست آنجا به سودا می‌رود

من نخواهم رفت اما بهر تسکین دلش

هرکجا بینید گوییدش که فردا می‌رود

بر من اندوهی هجوم آورده از هجران او

کز درش تا می‌روم دل در ته پا می‌رود

می‌روم نوعی ز کوی او که پنداری به خشم

صدکس از پیش و پسم بهر تقاضا می‌رود

گر ز لوح چهره لیلی همی آرد سبق

خاطر شوریده مجنون به صحرا می‌رود

شهر و صحرا ار «نظیری » سوخت از آه وداع

می‌رود نوعی که پنداری ز دنیا می‌رود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode