بر قفا چشمت نمی افتد چو این در واشود
آن زمان درگاه بشناسی که صدرت جا شود
آن که او در کلبه احزان پسر گم کرد یافت
تو که چیزی گم نکردی از کجا پیدا شود
دوست دارد از غریبان ناله بیچارگی
عشق می خواهد که کشتی غرق در دریا شود
هرکه می خواهد که منشور خراباتش دهند
باید اول خانمان برهم زن و رسوا شود
زو همه خوبی زما زشتی همانا لایق است
پرده ما بسته ماند پرده او واشود
شد بهار عمر و ناپخته است انگورم هنوز
نیست معلومم که آخر سرکه یا صهبا شود
عمره آن کو برآرم، پایم ار آید به کار
حلقه آن دربگیرم دستم ار گیرا شود
کم «نظیری » راست بر جایی نظر افگنده ام
وای اگر روز جزا چشم و دلم گویا شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و پیچیده انسانی میپردازد. شاعر به مفهوم گمشدهها و یافتن عشق و دوستی اشاره میکند و بیان میکند که در جستجوی معنا و حقیقت است. او به تضادهای زندگی، از جمله شادی و غم، و عواقب جستجوی عشق اشاره میکند. همچنین، شاعر به ناپایداری عمر و ناامیدی در مواجهه با گذر زمان و تغییرات زندگی میپردازد. در نهایت، او از امید به روز جزا و روشنایی پس از تاریکی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: زمانی که در این در باز شود و تو به پشت سر خود نگاه نکنی، میتوانی ببینی که وقتی خودت را در این در باز مییابی، به آنچه که میخواهی دست پیدا کردهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که در کلبهی غم و اندوه خود چیزی را گم کرده، در نهایت آن را پیدا میکند. اما تو که هیچ چیزی برای گم کردن نداری، چگونه میخواهی چیزی بیابی؟
هوش مصنوعی: دوست دارد که غریبان صداي نالههای عاشقانه را بشنوند و از عشق، درد و رنجی را بخواهد که باعث شود کشتیاش در دریا غرق شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد در فضای خراباتی و شرابخواری وارد شود و از لذتهای آن بهرهمند شود، ابتدا باید تمام اعتبار و آبرو خود را از دست بدهد و دچار رسوایی شود.
هوش مصنوعی: از تمام خوبیها و زیباییهایی که در وجود ماست، زشتیها هم وجود دارد که به نوعی شایسته است. پردهی حجاب ما همچنان بسته است، اما پردهی وجود او برداشته شده است.
هوش مصنوعی: بهار زندگیام فرا رسیده، اما هنوز انگورم نارس و نپخته است. نمیدانم در نهایت به ترشی تبدیل میشوم یا به شراب دلچسب.
هوش مصنوعی: زندگیام را صرف میکنم تا زمانی که بتوانم پاهایم را به حرکت درآورم و اگر به آن حلقه نزدیک شوم، دستم را در آن بگذارم.
هوش مصنوعی: در جایی قرار گرفتهام که کم کسی مانند آن را دیده است و اگر روز قیامت چشمانم و دلم روشن شود، وای بر من!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که را شاه جهان بردارد و بنوازدش
در سخا گر قطرهای باشد چو صد دریا شود
آن نمیبینی که در باغ و چمن از خارها
در بهاران ز ابر نیسانی چه گل پیدا شود
چون شمال مهرگان اندر هوا پویا شود
زاغ گنگ اندر میان بوستان گویا شود
نار چون بیجاده گردد سیب چون مرجان شود
آب چون پیروزه گردد خاک چون مینا شود
هست هم دینار و هم دیبا گرامی از چه رو
[...]
از سر کو آن پری چون ناگهان پیدا شود
جای آن باشد که مردم در میان شیدا شود
من چنین دانم که باشد نسخه ای از روی او
صورتی از آینه خورشید اگر پیدا شود
ماه رویا، کی رسد در آفتاب روی تو
[...]
گرز خورشید جمالت ذرهای پیدا شود
هر دو عالم در هوایش، ذرهسان دروا شود
شمع دیدارش اگر از نور تجلی پرتوی
افکند بر کوه، چون پروانه نا پروا شود
عاشق صادق چه داند کعبه و بتخانه چیست؟
[...]
گر دلم در زلف پنهان کردهای پیدا شود
مشک غمازست و این دزدی از او رسوا شود
ناحق افتادست زلفت در کف هر مدعی
چون بدست ما بیفتد حق بدست ما شود
ای صبا بر گوی امشب از زبان ما به شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.