مرا وزارت عدلیه از نخستین بار

ندید قابل شفقت نخواند لایق کار

چرا که فاقد هر شرط و جامع هر خلف

بدم که آدمیم من نه گرگ آدم خوار

وزیر عدلیه از آدمی نفور بود

[...]

شنیدم کودکی گفتا به همشاگرد خود یارب

بمیرد این معلم کز جفایش جان ما بر لب

بگفتش سودنی زین کار زیرا دیگری آید

بجایش گر فرج خواهی بگو ای کاشکی امشب

شکستی تخته تعلیم و بابا رفتی از دنیا

[...]

تقدیم دوست کردم قرقاول محبت

کز وی شنید مغزم بوی گل محبت

ای خرم آنزمانی کاندر حضور آن شه

جوشد صراحی دل از غلغل محبت

پای نشاط کوبم اندر بساط رفعت

[...]

بپای آل علی هر که روی زاری سود

ز دستبرد حوادث در این جهان آسود

بگیر دامن احفاد مرتضی کاین قوم

ز آفریده فرازند و از خدای فرود

سرشته در کف ایشان بقدرت ازلی

[...]

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد

همزه اش را در دلش کردم مجد شد

باد رحمت دائما بر اعتقادش

زانکه او قلبا برحمت معتقد شد

اشتها موجود و استعداد فاقد

[...]

به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید

ولی حق که بر خورشید رخت از نور بخشاید

امیرالملک فرخ فر حبیب الله خان خواهد

به جشن عیش خود فرق از فرح بر فرقدان ساید

تمنا دارم از آن شمس طالع کز ره شفقت

[...]

ای مفخر دودمان تیمور

ای سوره فضل و آیت نور

این بنده از آن درخت سرسبز

در صبح سپید و شام دیجور

اندر پی اقتباس نورم

[...]

زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز

فکنده دور ز محبوب و از حبیبم باز

بجای آنکه چو طوطی شکر خورم ز لبش

قرین ناله و افغان چو عندلیبم باز

چراغ بزم وصال نگار خود بودم

[...]

نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ

نونهال مرا سپهر کند از بن بطرف باغ

شمعی افروختم که گشت روشن از نور او جهان

ناگهان صرصری وزید کرد خاموش آن چراغ

ای فقید کمال و فضل ای شهید سنان غم

[...]

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم

عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم

غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی

خام بودم در محبت پختم از غم سوختم

راه دولت را در آئین گدائی یافتم

[...]

زبان ناطقه کوته کن ایشکسته قلم

سیاه باش و خمش باش و سرنگون و دژم

هنر مجوی که در شرق شد جهان تاریک

سخن مگوی که در شرق شد هوا مظلم

مخوان حدیث که شد کاخ عقل و دین ویران

[...]

از دستبرد چرخ شنیدم که ناگهان

آسیب و درد یافته پای خدایگان

ای شهریار عادل و دارای دادبخش

ای شهسوار باذل و میر جهان ستان

تو پا بچشم چرخ نهادی از آن سبب

[...]

شمس و قمرم سجده نمودند سحرگاه

کی یوسف مصری تو برون آی از اینجاه

می ریخت از آن شمس و قمر نجم و ثریا

و آن نجم و ثریا چو دو صد عارف آگاه

با من به زبان آمده گفتند که ای طفل

[...]

اگر یک تن به گیتی درد یاران را طبیبستی

خداوند محبت شاه مهرویان حبیبستی

ز صوت عندلیب اندر چمن جانها برقص آید

مگر در وصف او سرگرم دستان عندلیبستی

گر او را بر فلک جانیست یا رب از چه رودایم

[...]

دوش آن بت سیمین لب آمد به بالینم همی

برداز نگاهی بوالعجب جان و دل و دینم همی

بدرالدجی شمس الحقی در کار دادم رونقی

زان پس که بودم بیدقی بنمود فرزینم همی

چون برگ گل رخساره اش در دشت زرین باره اش

[...]

چامه من پیش گفتارت بدان ماند که کس

در سپهر آرد ستاره در بهشت آرد گیا

چون فراوان آزمودم دیدمت با دار و برد

در سخن جادو کنی وز خامه داری کیمیا

دانش از گفت تو در گوش اندر آرد گوشوار

[...]

در عهد شه زمانه احمد

شاهی که به عدل داستان است

عهدی که به مسند معارف

ممتاز الملک را مکان است

با واسطه امیر اعلم

[...]

گویند هر که خانه حق را نهاد خشت

قصری دهد خداش بهر خشت در بهشت

این راز را مفسر آیات ایزدی

در سوره برائه ز قول نبی نبشت

پیغمبر آنچه گفته صواب است و نزد عقل

[...]

مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

تخم امل را درون مزرعه دارند

قومی مشروطه خواه گشته و بر دوش

چتر ظفر با شعاع و شعشعه دارند

فرقه دیگر ز ارتجاع جهان را

[...]

آن شنیدم خیمه ای از شاه روس

ارمغان بر ناصرالدین شاه شد

خیمه ای کز ارتفاع و عرض و طول

اطلس گردون بر او کوتاه شد

در فضائی ساختندش استوار

[...]