شنیدم کودکی گفتا به همشاگرد خود یارب
بمیرد این معلم کز جفایش جان ما بر لب
بگفتش سودنی زین کار زیرا دیگری آید
بجایش گر فرج خواهی بگو ای کاشکی امشب
شکستی تخته تعلیم و بابا رفتی از دنیا
بر افتادی الف تا باء و ویران گشتی این مکتب
مرو شو لوح قانون تا نخواند مر ترا قاضی
مکن انگشت در سوراخ و راحت باش از عقرب
مرو در زیر بار عقل و از تکلیف فارغ زی
برآور بیخ صفرا تا نفرساید تنت از تب
کجا دیوان و دیوانی است از دیوان مگردان رخ
کجا قانون و قانونی است بی قانون مجنبان لب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، کودکانی در حال گفتگو هستند و یکی از آنها از رفتار معلم خود شکایت میکند و آرزو میکند که او بمیرد تا معلم جدیدی بیاید. دیگری به او میگوید که با مرگ معلم، درسی از دست خواهد رفت و مکتب و آموزش به هم خواهد ریخت. سپس کودکان به برخی از مشکلات و چالشهای ناشی از یادگیری و تحصیل اشاره میکنند و به نوعی از بیحوصلگی و نارضایتی خود میگویند. در نهایت، آنها از بینظمی و عدم رعایت قوانین در یادگیری و تحصیل گلهمندند.
هوش مصنوعی: کودکی به دوستش گفت: ای کاش این معلم که با سختگیریهایش زندگی ما را به زحمت انداخته، بمیرد.
هوش مصنوعی: به او گفت که از این کار گریزان باش، چرا که شخص دیگری به جای تو خواهد آمد. اگر به دنبال رهایی هستی، بگو ای کاش امشب...
هوش مصنوعی: تو در دنیای یادگیری و آموزش هنگام رفتن از دنیا، همه چیز را به هم ریختی و به بینظمی دچار شدی؛ از الف تا باء همه چیز نابود شد و این محیط آموزشی و مکتب ویران گشت.
هوش مصنوعی: برو تا وقتی که قاضی تو را داوری نکرده، قاعده و قوانین را نخواند. انگشتت را در حفرهای نکن و از نیش عقرب راحت باش.
هوش مصنوعی: در زیر بار فکر و مسئولیت نرو، بلکه عفت و پاکی را به دست آور تا بدنت تحت تأثیر تب و بیماری قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که در هیچ دیوانی نمیتوان با حرکات و رفتار نامنظم و بیقانون، احساس شایستگی و نظم را پیدا کرد. به این معنا که نباید رفتارهایی بیقانون انجام داد، زیرا در چنین حالتی نمیتوان به حقیقت و معنا دست یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم پیوسته در بزم سقیهم ربهم شارب
ز جام ساقی کوثر علی بن ابی طالب
به دوران گر نصیب خضر گشتی جرعه یی زان می
به آب چشمه ی حیوان نگشتی تا ابد راغب
گدایان قلندر شیوه ی ملک ولایت را
[...]
مه من چند باشند از غمت یاران به تاب و تب
شده در انتظارت مردمان را چشم چون کوکب
شنو این نکته را از سیدا ای شوخ شکر لب
اگر یک قطره خون از دیده طالب چکد امشب
هژبر قاهر غالب علی بن ابیطالب
رموز خلقت امکان کنوز قدرت واجب
طراز وحدت وکثرت ملاذ حاضر و غایب
امین وحی را مرشد کلیم طور را جاذب
نظر کن خیمهگاه آل عصمت مانده بیصاحب
که گردد روز روشن پیش چشمت تیرهتر از شب
اگر خواهی بپرسی حال سجاد و تن پرتب
بگیر اذن دخول از دختر شیر خدا زینب
در این عید همایون فر علی فرزند بوطالب
همان بر اولیا سرور همان بر اصفیا صاحب
چراغ دیده هاشم سراج دوده غالب
بدین ایزدی ناصر به شرع احمدی نایب
بفرمان خدا شد پیشوا بر حاضر و غایب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.