گنجور

 
ادیب الممالک

شنیدم کودکی گفتا به همشاگرد خود یارب

بمیرد این معلم کز جفایش جان ما بر لب

بگفتش سودنی زین کار زیرا دیگری آید

بجایش گر فرج خواهی بگو ای کاشکی امشب

شکستی تخته تعلیم و بابا رفتی از دنیا

بر افتادی الف تا باء و ویران گشتی این مکتب

مرو شو لوح قانون تا نخواند مر ترا قاضی

مکن انگشت در سوراخ و راحت باش از عقرب

مرو در زیر بار عقل و از تکلیف فارغ زی

برآور بیخ صفرا تا نفرساید تنت از تب

کجا دیوان و دیوانی است از دیوان مگردان رخ

کجا قانون و قانونی است بی قانون مجنبان لب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

منم پیوسته در بزم سقیهم ربهم شارب

ز جام ساقی کوثر علی بن ابی طالب

به دوران گر نصیب خضر گشتی جرعه یی زان می

به آب چشمه ی حیوان نگشتی تا ابد راغب

گدایان قلندر شیوه ی ملک ولایت را

[...]

سیدای نسفی

مه من چند باشند از غمت یاران به تاب و تب

شده در انتظارت مردمان را چشم چون کوکب

شنو این نکته را از سیدا ای شوخ شکر لب

اگر یک قطره خون از دیده طالب چکد امشب

جیحون یزدی

هژبر قاهر غالب علی بن ابیطالب

رموز خلقت امکان کنوز قدرت واجب

طراز وحدت وکثرت ملاذ حاضر و غایب

امین وحی را مرشد کلیم طور را جاذب

صامت بروجردی

نظر کن خیمه‌گاه آل عصمت مانده بی‌صاحب

که گردد روز روشن پیش چشمت تیره‌تر از شب

اگر خواهی بپرسی حال سجاد و تن پرتب

بگیر اذن دخول از دختر شیر خدا زینب

ادیب الممالک

در این عید همایون فر علی فرزند بوطالب

همان بر اولیا سرور همان بر اصفیا صاحب

چراغ دیده هاشم سراج دوده غالب

بدین ایزدی ناصر به شرع احمدی نایب

بفرمان خدا شد پیشوا بر حاضر و غایب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه