گنجور

 
ادیب الممالک

چامه من پیش گفتارت بدان ماند که کس

در سپهر آرد ستاره در بهشت آرد گیا

چون فراوان آزمودم دیدمت با دار و برد

در سخن جادو کنی وز خامه داری کیمیا

دانش از گفت تو در گوش اندر آرد گوشوار

بینش از کلک تو اندر دیده دارد توتیا

هوش را پوری و دانش را پدروین نی شگفت

کت رضی الدین خداوند سخن باشد نیا

تو سپهرستی و این بیناره گویان خاک ره

تو پرندستی و این بیداد جویان بوریا

دشمنان داد هرجا سر بر آرند از زمین

نرم کوبیشان چنان چون دانه اندر آسیا