گنجور

 
ادیب الممالک

تقدیم دوست کردم قرقاول محبت

کز وی شنید مغزم بوی گل محبت

ای خرم آنزمانی کاندر حضور آن شه

جوشد صراحی دل از غلغل محبت

پای نشاط کوبم اندر بساط رفعت

دست امید یازم در کاکل محبت

دهقان خمیر ما را از گندمی سرشته است

کاندر بهشت روئید از سنبل محبت

از رود غصه ما را نتوان عبور کردن

جز با سفینه عشق یا از پل محبت

اندر مقام محمود مستانه شد امیری

در نغمه و ترنم چون بلبل محبت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode