گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱

 

ماییم درد پرور دنیای بی وفا

با درد کرده خوشده مستغنی از دوا

هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب

هر جا که دیده خط زده بر نسخه شفا

مطلق وفا ندیده ز ابنای روزگار

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

منم ندیده ز ابنای روزگار وفا

ولی کشیده ز هر یک هزار گونه جفا

منم چشیده بسی زهر غم ز بیدردان

بدرد مرده و لب ناگشوده بهر دوا

منم کشیده قدم از بساط آزادی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۳ - ستایش قاضی رکن‌الدین بغداد

 

نیست اهل درد را جز درگهت دارالشفا

بی دوا دردی کزین درگه نمی یابد دوا

بود بی دردی مرا مانع ز ذوق وصل او

بنده دردم که شد سوی تو دردم رهنما

نیست جز ما دردمندی کز تو درمانی نیافت

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴

 

السلام ای ساکن محنت سرای کربلا

السلام ای مستمند و مبتلای کربلا

السلام ای هربلای کربلا را کرده صبر

السلام ای مبتلای هر بلای کربلا

السلام ای بر تو خار کربلا تیغ جفا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۵

 

کشید شاهد گل را صبا ز چهره نقاب

نقاب روی زمین گشت سبزه سیراب

محذرات سراپرده بطون عصون

زدند آتش نهضت بپردهای حجاب

ز خار گل نکشد منت از پی تمکین

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۶

 

تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است

دل ز غم مضطرب و دیده بخونابه تر است

آب چشم نگر و خون دلم ده که مرا

دل بلای دگر و دیده بلای دگراست

تا مرا سوخت غمت پاک ز خاکستر من

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۷

 

هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت

حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت

طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک

تبسم تو مرا باز در گمان انداخت

من و ترا ز حسد غالبا نخواست بهم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۸

 

روی الم باز سوی کربلاست

رغبت بیمار بدارالشفاست

گرد ره بادیه کربلا

مخبر مظلومی آل عباست

زین سبب از دیده اهل نظر

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست

ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست

یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل

همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست

نیست زخمی که درین فصل نیابد مرهم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست

وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست

آنچه فصل است تحریک نسیم سحری

همه جا فیض رسان و همه را روح فزاست

روش ابر بر اوراق گوهر ریز

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست

طوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست

ای خوش آن مردم که بهر قوت نور نظر

در نظر او را مدام آن قبله حاجت رواست

ای خوش آن طالب که در هنگام حاجت خواستن

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

هر که را از لوح دل نقش تعلق زایل است

متصل نقش جمال دوست بر لوح دل است

طالب و مطلوب را از هم جدایی نیست لیک

در طریق دوست آثار تعلق حایل است

احتمالی نیست حرمان را درین ره مطلقا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

سجده خاک نجف مرغوب اهل عالم است

چون نباشد سجده گه جایی که خاکش آدم است

قدر خواهی سیر صحرای نجف کن کز شرف

بام رفعت را صفوف نقش ریکش سلم است

فیض جویی روی نه بر ریک دریای نجف

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

مدار هفته دوران که نفع او ضررست

نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست

منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز

که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست

گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

مردم این ملک را حق نعمتی از غیب داد

شکر این نعمت بباید کرد تا گردد زیاد

شکر لله کز فروغ آفتاب اوج دین

چون سواد دیده کسب روشنی کرد این سواد

پیش ارباب نظر زیبد اگر زین روشنی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

نوبهارست جهان رونق دیگر دارد

باغ را شمع رخ لاله منور دارد

ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم

چون ننازد نعم غیر مکرر دارد

شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

باز گلزار صفای رخ جانان دارد

هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد

دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن

این که دل را نرسد ذوق چه امکان دارد

بشنو زمزمه مرغ خوش الحان و مگو

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - ستایش جعفر بیگ قاضی بغداد

 

گل آمد باز گلشن فکر لطف از جنان دارد

زمین از سبزه نو حیز رنگ آسمان دارد

فکنده در چمن آب روان بر پیچ و خم راهی

چمن با آب حکم آسمان و کهکشان دارد

ز برک لاله هر دم قطره قطره می چکد شبنم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد

بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد

بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم

نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد

مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد

که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد

مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم

مقام راحت ما خاک درگه خان شد

ای آفتاب فلک سایه خان فرخ رخ

[...]

فضولی
 
 
۱
۲
۳
۳۲