گنجور

 
۱
۲
۳
۱۲
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ

عاشق کشی از سر بنه عاشق‌نواز از در درآ

بی صورت زیبای تو صحبت صفایی نیستش

مجلس گلستان کن دگر چون سرو ناز از در درآ

در مسجد ارباب ورع خوانند ما را بت پرست

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

گر نامه بی‌نامِ خوشت بوسد زبان خامه را

آن رو سیاهی بس بود تا روز محشر نامه را

دلدادهٔ نام توام از هرکه نامت بشنوم

بر مژده نام خوشت هم جان دهم هم جامه را

من کشتهٔ خط توام کم ران به خون من قلم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای داده زآستان خود آورارگی مرا

در خاک ره نشانده بیکبارگی مرا

ازبسکه خون خورم زغمت بیخود اوفتم

مردم نهند تهمت میخوارگی مرا

دردا که هست چاره کارم هلاک و نیست

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا

ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا

بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش

برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا

من چون سگ کوی توام خواهی بخوان خواهی بران

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

شیشه پر از زهر چند چرخ ستم پیشه را

کیست که سنگی زند بشکنداین شیشه را

رهزن نقد حیات جز غم و اندیشه نیست

می خور و در کنج دل ره مده اندیشه را

شعله شوقت که زد در رگ و جان آتشم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

پس از اجل به که روشن شود نکویی ما

گر استخوان ننماید سفید رویی ما

کنون که سنگ ملامت رسید دانستم

که خالی از سببی بی سبویی ما

اگر شدیم چو مجنون فتیله موی زعشق

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

پیش تو دیده گر نبود غرق خون مرا

خون می چکد زدیده و دل در درون مرا

من خود نشان تیر ملامت نگشته ام

عشقت نشانه ساخت به داغ جنون مرا

رخسار لاله رنگ تو در دیده بایدم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

بود که گریه بشوید خط گناه مرا

سفید روی کند نامه سیاه مرا

اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق

خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا

خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

مست می و ساقیم تا نفسی باقی است

با می و ساقی مرا کار بسی باقی است

گر دلم از دست رفت بهر نثار رهت

شکر که بر جان هنوز دست رسی باقی است

خیز و گل عشق چین کز چمن زندگی

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

گویم سیاه بختی ام از دود آه کیست

چون خود ستاره سوخته باشم گناه کیست؟

جانی که من کنم که کند همچو کوهکن

سنگی که هست درره من پیش راه کیست؟

سر تاقدم در آتش محنت بسوختم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت

کار دل از دست شد دست هم از کار رفت

حال چه پرسی زمن از هجر سوخت

کار به مردن کشید قصه ز گفتار رفت

بود مرادم که زود شب بشود روز وصل

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

جز از وصال تو با کس سر وصولم نیست

به جز قبول تو هیچ از جهان قبولم نیست

اگرچه بی تو به هر سر چو باد می گردم

به هیچ منزل راحت سر نزولم نیست

زدست طعن چنان سر به جیب از آن دارم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست

هرکه بردارد زخاک ره سر من زان اوست

او که خواهد در خم چوگان سرماهمچو گوی

گوییا کاینک سرما و سر میدان اوست

گر بخون غلطان نشد زان زلف چون چوگان دلم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است

گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است

برگشته است ماه من از مهر من دگر

بازم مگر ستاره اقبال راجع است

با مرغ روح خویش خوشم زانکه چون هما

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است

در سجده شکر حقم کاین دولتم ارزانی است

دلدار اگر جوری کند از غایت یاری بود

جور بتان بر عاشقان دلداری پنهانی است

من بی رخ روحانیش در ظلمت غم چون زیم

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

بر صید حرم تیغ مزن زانکه حرام است

کار دل صد خسته به یک غمزه تمام است

در خیل محبان تو مجنون که شناسد؟

عشاق تو بسیار، بگوییم کدام است

جام جم ما درد سفال سگ او بس

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت

دامنی از دامن گل پاک تر می بایدت

گر امید وصل باشد در قیامت دور نیست

ایکه عاشق میشوی صبر اینقدر می بایدت

ورچراغ وصل میخواهی که افروزی چو شمع

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت

سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت

حاجت صور و دم عیسی مریم نبود

مرده را زنده کند بار دگر یک نگهت

تویی آن ماه که خورشید بود بنده تو

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

عشق جانان راحت جان من بیچاره است

آتش دوزخ بهشت مرغ آتشخواره است

تا گل رویش شکفت آن سرو دل با کس نماند

ور کسی دارد دلی چون غنچه هم صد پاره است

این چنین کان سنگدل نرم از دم گرمم نشد

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است

سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است

گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ

شمع رخساره برای چه برافروخته است

چند گویی که مشو بنده خوبان ناصح

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۱۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۲۷