گنجور

 
اهلی شیرازی

بود که گریه بشوید خط گناه مرا

سفید روی کند نامه سیاه مرا

اگرچه خرمن عقلم بسوخت در ره عشق

خوشم که برق کرم پاک کرده راه مرا

خیال روی تو بست آنقدر بچشمم نقش

که لوح صورت چین کرد قبله گاه مرا

گهی که خرمن گل خوشه چین عارض تست

چه رنگ باشد ازو چهره چو کاه مرا

حذر نکر رقیب زابر گریه من

مگر به چشم نیاورد دود آه مرا

گناه اهلی از آن شد که دوست عفو کند

مگر شفیع کند اشک عذر خواه مرا