گنجور

 
اهلی شیرازی

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ

عاشق کشی از سر بنه عاشق‌نواز از در درآ

بی صورت زیبای تو صحبت صفایی نیستش

مجلس گلستان کن دگر چون سرو ناز از در درآ

در مسجد ارباب ورع خوانند ما را بت پرست

یکبار از بهر خدا وقت نماز از در درآ

جز دیده من ای پری چشمی نبیند روی تو

وحشت مکن از مردمان ای دلنواز از در درآ

رحمی بکن بر حال من کافتاده ام دور از درت

بیچاره و درمانده ام چاره ساز از در درآ

تا کی ز رشک دشمنان سوزی دل اهلی بغم

یک ره به کام دوستان دشمن‌گداز از در درآ