بر صید حرم تیغ مزن زانکه حرام است
کار دل صد خسته به یک غمزه تمام است
در خیل محبان تو مجنون که شناسد؟
عشاق تو بسیار، بگوییم کدام است
جام جم ما درد سفال سگ او بس
جم با همه حشمت سگ این دردی جام است
آنجا که محبت فکند سایه به هیبت
سلطان جهان بنده فرمان غلام است
عمری است که من در طلب کعبه وصلت
از شام به صبحم نظر از صبح به شام است
در مذهب اهلی بخلاف همه عالم
می گرچه حلال است ولی بی تو حرام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و عاشقی است. شاعر به زبانی زیبا و تمثیلی بیان میکند که عشق به معشوق، حریم دارد و باید با احتیاط برخورد شود. او میگوید که در جمع عاشقان، تشخیص مجنون واقعی دشوار است و عشق واقعی عمیقتر از ظواهر است. شاعر بر این باور است که تمام زیباییها و لذتها در عشق به معشوق است و بیحضور او، هر چیزی حرام و بیمعنی میشود. در نهایت، او به تلاش مداوم خود برای رسیدن به معشوق اشاره میکند و بیان میکند که همه چیز در عشق او معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: به شکار عشق در حرم مشغول مشو، زیرا که این کار ناپسند است. دلهای بسیاری که زخمخوردهاند، با یک نگاه تو درمان میشوند.
هوش مصنوعی: در میان جمع عاشقان تو، مجنون را چه کسی میشناسد؟ عاشقان تو بسیارند، بگوییم که کدام یک از آنها مجنون است.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت اشاره دارد به غم و اندوهی که با وجود ظاهری زیبا و باطل، همچنان در دل وجود دارد. در واقع، یک ظرف زیبا (جام) که نماد زیبایی و عظمت است، در واقع درد و رنجی عمیق را در خود دارد. احساس گمگشتگی و غمی که با وجود جاذبههای ظاهری، همچنان درون وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جایی که عشق و محبت به طور شایستهای حاکم است، انسانها با احترام و ادب در برابر یکی از بزرگترین انسانها، مانند یک خدمتکار و غلام، از دستورات او پیروی میکنند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در پی دستیابی به معشوق خود هستم؛ از شام تا صبح به او نگاه میکنم و از صبح تا شام به او توجه دارم.
هوش مصنوعی: در دین اهلی، بر خلاف دیگران، چیزی که در حالت عادی مجاز است، وقتی تو حضور نداری، غیر مجاز میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.